به گزارش بهداشت معنوی، گابریله اوتینگن روانشناس آلمانی است که سالها به مطالعات تجربی دربارۀ تأثیر خیال پردازی دربارۀ موفقیت (قانون جذب) بر موفقیت واقعی پرداخته است. او در دانشگاه مونیخ زیست شناسی خواند و در انگلستان و آمریکا به تحقیق مشغول شد. او از سال ۲۰۰۰ در دانشگاه های مختلف جهان در رشته روان شناسی و علوم رفتاری تدریس کرده است.
اوتینگن مدلهای مختلفی از نحوه تفکر مردم درباره آینده را شناسایی کرد و دریافت که بین انتظارات موفقیت در آینده و خیالات موفقیت در آینده تمایز وجود دارد. او معتقد است که این دو شکل تفکر درباره آینده در تأثیر افراد بر تلاش و موفقیت واقعی تفاوت قاطع دارند. فانتزیساختن دربارۀ آینده تأثیر مهلکی در رسیدن به هدفهای واقعی دارد.
روانشناسیِ عامهپسند و صنعتِ دوازدهمیلیارددلاریِ خودیاری از این باورِ رایج پشتیبانی میکنند که «تفکر مثبت میتواند روحیۀ ما را بهبود ببخشد و منجر به تغییرات اساسی در زندگیمان شود». راندا برن، نویسندهای که در زمینۀ خودیاری قلم میزند، در کتاب خود، تعلیمات سرّی روزانه (۲۰۰۸) مینویسد: «هرچیز بزرگی که میخواهید، هماکنون برایش شادمانی کنید، مثل اینکه به آن دست یافتهاید.» اما تحقیقات در روانشناسیْ تصویر پیچیدهتری را نشان میدهند. افراط در پروازهای مثبت و غیرمستقیمِ خیال همیشه بهنفع ما نیست. ممکن است تفکر مثبت در کوتاهمدت باعت شود احساس بهتری داشته باشیم؛ اما، در درازمدت، ریشۀ انگیزۀ ما را میخشکاند، ما را از رسیدن به اهداف و آرزوهایمان بازمیدارد و با احساس نامیدی و شکست و جاماندگی وامی گذارد.
تفکر مثبت و کاهش کارآیی
اوتنگن و همکارانش در دو دهه چندین پژوهش انجام دادند و به ارتباطی قوی بین تفکر مثبت و عملکرد ضعیف پی بردند. در یکی از این مطالعهها، از دانشجویانی که به کسی احساسی پیدا کرده بودند درخواست کردند که احتمال شروع یک رابطه را پیش بینی کنند. بعد از پنج ماه وضعیت دانشجویان را بررسی کردند و به نتایج جالبی رسیدند. هرچقدر دانشجویانْ درگیر فانتزیهای مثبتِ بیشتری دربارۀ آینده بودند، احتمال کمتری وجود داشت که رابطۀ عاشقانهای را شروع کرده باشند.
اوتینگن و گروهش این بررسیها را با شرکتکنندگانی در تعداد زیاد از گروههای آماریِ مختلف در کشورهای گوناگون و با گسترهای از آرزوهای شخصی شامل اهداف سلامتی، حرفهای و دانشگاهی، و رابطهای انجام دادند. در تمام موارد، نتایج نشان می داد که بین فانتزیهای مثبت و عملکرد ضعیف همبستگی وجود دارد. هرچقدر افراد مثبتتر فکر میکنند و خودشان را در حال دستیابی به اهدافشان تصور میکنند، در واقعیت کمتر به آن اهداف دست پیدا میکنند.
تفکر مثبت مانع عملکرد مناسب میشود، به این علت که ما را آرام میکند و انرژی لازم برای انجام کارها را کاهش میدهد. در حالی که کمی استرس برای دست به عمل زدن، لازم است. در تحقیقی که در آنْ افراد بهمدت چند دقیقه دربارۀ آیندهْ فانتزیهای مثبت میساختند، معلوم شد که فشار خون کاهش می یابد. این آرامش به این علت به وجود میآید که فانتزیهای مثبتْ ذهن ما را فریب میدهد، بدینصورت که فکر میکنیم به هدفهایمان رسیدهایم، اتفاقی که روانشناسان آن را «دستیابی ذهنی» مینامند. ما بهطور مجازی به اهدافمان میرسیم و درنتیجه کمتر احساس نیاز میکنیم که در زندگیِ واقعی کاری انجام دهیم. بنابراین کار[های] لازم برای موفقیتِ واقعی و رسیدن به اهدافمان را انجام نمیدهیم.
تحقیقات اوتینگن نشان می دهد که بین تفکر مثبت و کاهش عملکرد، همبستگی قوی وجود دارد. کسانی که دربارۀ آینده فانتزیهای مثبت میسازند، بهاندازۀ افرادی با تفکرات منفی تلاش نمی کنند و در رویارویی با مشکلات عملکرد ضعیفتری دارند.
تفکر مثبت و افسردگی
تحقیقات اوتینگن نشان می دهد، که آثار منفی تفکر مثبت در زندگی افراد به کاهش کارایی محدود نمی شود. محققان قبل از او نشان دادهاند که عملکرد ضعیف میتواند باعث افزایش نشانههای افسردگی شود. بهعلاوه روانشناسانْ این نظریه را طرح کردهاند که کسانی که افسرده میشوند شروع میکنند به دیدن چیزها بهشکلی تحریفشده: تمرکز بر محرکهای منفی و همینطور درک چیزهای خنثی بهصورت منفی. در واقع ناکامی در جهان واقعی موجب می شود که نگرش منفی در فرد توسعه پیدا کند و حتی امور خنثی را نیز منفی ببیند و به امور مثبت هم با نگاه تردید و منفی نگاه کند. اوتینگن نشان داد که تفکر مثبت دقیقا این آثار را به دنبال دارد و پس از یک دوره تفکر مثبت که بهتر است بگوییم تخیل مثبت، افراد به شدت دچار منفی نگری و افسردگی می شوند.
برای بررسی ارتباط بین تفکر مثبت و افسردگی، اوتینگن و همکارانش تعدادی مطالعه بر روی کودکان و بزرگسالان انجام داده اند. در یکی از بررسیها، از ۸۸ دانشجوی آمریکایی درخواست کردند، با درنظرگرفتن خود بهعنوان رهبر گروه، تعدادی سناریوی باز را تکمیل کنند: «شما بر روی پروژهای مهم کار میکنید. میدانید که در بازۀ زمانی مشخصشده قادر به انجام آن نیستید و از کارفرما تمدید زمان پروژه را درخواست کردهاید. میدانید که محتمل است با درخواست شما موافقت کند. امروز کارفرمای شما تصمیم خود را به شما خواهد گفت.» از آنها خواسته شد خود را در دفتر کارشان و در حالی تصور کنند که منتظر تماس کارفرما هستند. سپس تفکراتشان را بنویسند و به آنها، براساس مثبت یا منفیبودن، نمره بدهند. بهعلاوه، سطحِ افسردگیِ فعلی دانشجویان را، با استفاده از پرسشنامه، ارزیابی کردند.
نهایتاً از دانشجویان خواستند تا یک ماه بعد سناریوهای بیشتری را تکمیل کنند و تحت ارزیابی دوم برای افسردگی قرار بگیرند. مشاهده کردیم هرچقدر دانشجویان بهطور مثبتتری فانتزی ساخته بودند در ارزیابیِ اول کمتر و در بررسی دوم بیشتر افسرده بودند.
فرضیه گروه تحقیقاتی آن بود که تفکرِ مثبتْ احتمال افسردگی را در لحظه کاهش میدهد، اما احتمال وقوع آن در مدتزمان طولانیتر را افزایش میدهد. برای آزمایشکردن این موضوع مطالعۀ مشابهی را بین کودکان دبستانی انجام شد، با این تفاوت که این دفعه بررسی مجدد را پس از هفت ماه انجام دادند. باز هم، بینِ فانتزیهای مثبت و سطوح افسردگیِ بیشتر در بلندمدت، همبستگی مشاهده شد.
گروه اوتینگن با این سؤال روبرو شد که آیا عملکرد ضعیف موجب این سطوح افسردگیِ بلندمدت و بیشتر شده بود یا عوامل دیگری دخیل بوده است؟ برای فهم این موضوع بررسی دیگری انجام شد. در شروعِ یکی از ترمهای دانشگاهی، سناریوهای کاملاً مشابه ۱۴۸ دانشجو را در اختیار داشتیم و آنها را برای درک میزان افسردگی مورد بررسی قرار دادیم. دو ماه بعد، نزدیک پایان ترم، دانشجویان به سؤالهایی درمورد فعالیتهای درسیشان پاسخ دادند و برای بار دوم پرسشنامۀ افسردگی را تکمیل کردند. علاوه بر این، اطلاعات کاملی را گروه تحقیق از عملکرد دانشجویان جمع آوری کردند. اطلاعاتی نظیر این که از زمان آخرین امتحانشان چند ساعت در هفته برای آمادهشدن برای کلاس وقت گذاشتهاند، بهنظرشان میزان تلاششان برای مطالعه چه قدر بوده است و آیا کار فوقبرنامهای برای کلاسهایشان انجام دادهاند یا نه. همچنین نمرههای واحدهای درسیشان را در امتحانات میانترم و پایانترم ثبت کردند.
همانطور که انتظار داشتیم، هرچقدر دانشجویان فانتزیهای مثبتتری درمورد آینده ساخته بودند، در دانشگاه عملکرد ضعیفتری داشتند. همچنین، بین عملکرد دانشگاهیِ ضعیف، تلاش کمتر و سطوح بالاتر افسردگی، ارتباطهای آماری به دست آمد. هرچقدر دانشجویانْ بدتر عمل کرده بودند، بیشتر افسرده بودند، به این علت که بهاندازۀ کافی تلاش نکرده بودند.
تفکر مثبت و افزایش احتمال خودکشی
بررسیهای دیگر نشان دادهاست، در میان بیمارانی که دست به خودکشی میزنند، آنهایی که بعد از خودکشی خود را در فانتزیهای مثبت دربارۀ خودشان غرق میکنند کمتر به خودکشی فکر میکنند، اما در طول زمان احتمال بیشتری وجود دارد که این تجربه را تکرار کنند. زیرا عمر تخیلات مثبت کم است و در مواجهه فرد با جریان واقعی زندگی، در هم شکسته می شود. بنابراین کسی که در فانتزی های مثبت به سر می برد، در صورتی که تجربه خودکشی داشته باشد، پس از در هم شکسته شدن فانتزی هایش، دوباره به افسردگی بازمی گردد و الگوهای عملی نظیر اقدام به خودکشی در او تکرار می شود.
سالمندانی که آیندۀ شادتری را برای خودشان تصور میکنند، در عمل، پایان غمانگیزتری را تجربه میکنند. شرکتکنندگان در تحقیقات مربوط به سالمندان، با تجسم آیندهای ایده آل، احتمالاً خودشان را برای سختیهای بالقوۀ سالمندشدن آماده نکردهاند. در نتیجه آمادگی کنار آمدن با مشکلات دوره سالمندی را ندارند و بیشتر به تعارض می رسند. بهعبارتدیگر، تحقیقات نشان میدهد نوعی ارتباط یا همبستگی بین رؤیاپردازی دربارۀ آینده و روحیۀ افسردهتر وجود دارد.
ممکن است سؤال کنید که چرا شرکتکنندگان در این تحقیقات در ابتدا که ساختن فانتزی های مثبت را شروع می کنند، سطوح بالاتر افسردگی را تجربه نمیکردند، اما در طول زمان افسردهتر بودند. اگر تفکر مثبت و افسردگی با هم در ارتباط هستند، پس چرا این ارتباط در همان زمانی ظاهر نمیشود که فرد درمورد رسیدن به هدفی در آینده رؤیاپردازی میکند؟ پاسخ ممکن است این باشد که ما، در ابتدا، فانتزیهای مثبت را بهصورت کاملاً لذتبخش تجربه میکنیم. ما در ذهنمان به هدفهایمان دست پیدا میکنیم و به همین دلیل، در لحظه، احساس خوبی داریم و شادتر و خوشبینتر هستیم. در مقابل، در طول زمان کمتر تلاش میکنیم و خروجیهای ناامیدکننده میبینیم. درنتیجه نوع نگاهمان تغییر میکند و افسردهتر میشویم.