بهداشت معنوی؛ آیا سینمای آمریکا (هالیوود به مثابه سینمای مدرن)، پاسدار معنویت مدرنی است که در خلأ عملکرد نهادهای دینی، انسان امروزی را تغذیه میکند؟ آیا معنویت هالیوودی یک تحریف، فانتزی، سرگرمی و تصویر بیاعتبار نیست که در اصل، علیه معنویت اصیل، به اغتشاش اذهان یاری میرساند؟ آیا سینمای غرب، تنها یکگونه معناگرایی را نمایندگی میکند یا نمونههای مطابق معرفت ماورایی و اصیل نیز در آنجا وجود دارد؟ آیا سینمای استعلایی، سینمایی اصیلتر از سیمای عامهپسند معناگراست؟ کوشش برای تعریف استعلا در سینمای جهان، همچون جریانی نخبهگرا، تلاش برای مرور فشرده معناگرایی در سینمای ایران، و بالاخره فهم تمایز معنویت مدرن، همچون فرایندی عمومی در سینمای هالیوود، با استعلاگرایی نخبهگرا، کنجکاویهای متن حاضر است.
نخست از انتها آغاز میکنم. در حقیقت تمایز میان استعلا گرایی و معنویت مدرن در سینمای عامهپسند و عمومی، تمایزی چشمگیر است. درباره ویژگیهای استعلاگرایی پیشازاین سخن گفتیم و در این مقاله نیز خواهیم گفت. اما معناگرایی در سینمای عامهپسند غرب امری عامهگرا است و مفهوم متعلق به اقشار برگزیده نیست. در حقیقت میتوان گفت، همانطور که در اوپانیشادها، متون زرتشتی، عهد عقیق و تورات، مزامیر داود، عهد جدید و انجیلهای چهارگانه، قرآن مجید و متون مقدس ادیان شرقی، معنا پدیدهای است که خواص به بازتولید فهم خود از آن میپردازند و عوام نیز در سطح ادراک و نیازهای خویش از آن بهره میگیرند، معنویت مدرن نیز دارای این ویژگی است.
معنویت عامگرای مدرن در سینما، محصول کدام فرایند است؟ مسلماً در وهله نخست محصول واقعیت و نیازهای مردم، بهطورکلی، نه نخبگان است. انسان معمولی ماهیتاً به معنویت نیاز دارد. پرسشهای رازآمیز و بنیادین هستی، ارزشهای متافیزیکی، اخلاقیات زوالناپذیر که در نبرد خیر و شر و نورد ظلمت، از سپاه نیکی و نور دفاع میکند و منشأ جهان را در معناهایی میجوید که در عالم بالا سرچشمه دارد، همه و همه بیانگر حسی درونی است که فراتر از شریعت و فراتر از ادراک فلسفی استعلا، در تودههای انسانی با راز و پرسشهای هستی شناختی و سرچشمه وجود پیوند خورده است و پایاست.
عوامل رویکرد معنویتگرا
مدرنیته اساس نگاه انسان سنتی به هستی را مورد تردید قرار داد و در حقیقت، مسئله در وهله اول به هیچوجه با ماتریالیسم یا دشمنی مردم با مذهب نبود و الهیات نفی نشد، بلکه نگاه تازهای بهکل انسان و طبیعت و نیز خدا و رابطه انسان و طبیعت با خدا ترسیم شد. در اینجا اصل عقل انسان و کانون نفس انسان واقع شد.
بدینسان ضرورت بازخوانی معنویت نیز مجدداً مطرح گردید. انسان بدون معنویت امکان زیستن در جهان را نداشت و جریانهای فکری گوناگون به بازتولید و بازخوانی جدید معنویت پرداختند. انواع تئوریهای فیزیکی، زندگی کیهانی، انرژیها و غیره ابزار توجیه عالم رازآمیز و پدیدههای فراعقلی بهحساب آمد.
عقل مدرن در حوزه اخلاقیات و ارزشها، به تولید مفاهیم معنوی تازه پرداخت. با مرکز قرار گرفتن علم، تخیل علمی به تولید متافیزیک جدید همت بست و بالاخره در پایان قرن بیستم و آغاز قرن بیستویکم، معنویت مدرن بیش از هر چیز به معنویت تکنولوژیک یا تکنولوژی معناگرا بدل شد.
جریان قوی بازگشت به مفاهیم فرا مادی در سینمای این دوران، از یکسو بیانگر خلأ بزرگی است که در غرب، هر روز بیشتر از روز پیش، خود را به نمایش نهاده است. این خلأ اخلاقی و معنوی، پس از دهه شصت که دهه اوج معنا ستیزی سینمای اروپا و توسعه بینظیر اخلاقیات شکباورانه در سینمای روشنفکرانه و ستیز با مفاهیم سنتی معنویت و اخلاق است و رواج یک روحیه پوچانگاری و نهیلیستی و هیچانگاری منفی فراگیر سینمای روشنفکرانه را در چنبره خود گرفت، همواره به چشم میآمد.
موج نوی فرانسه، فیلم نوار و میان ژانرهایی که ملودرامها و به تریلرها و سینمای وحشت و حتی سینما کمدی، شکلی از هیچانگاری و صیغهای از معنا گریزی داده بود و… و بالاخره نشانههایش نه در سینمای بوتوئل که حتی در سینمای وردی آلن هم بازتاب یافت، بالاخره از نفس افتاد. این باد نه صرفاً با ظهور تارکوفسکی یا کیشکوفسکی، بلکه با ظهور انواع فیلمهای عامهپسند که در آن امور فراعقلی، ما در روایت اهمیت کانونی یافت. معناگرایی مدرن عامیانه، به ویژگی سینمای هالیوود تبدیل شد.
همراه نیازهای عمومی مردمی که از یک دوران طولانی هرجومرج معنوی خسته شده و دوباره نسبت به پرسشهای بنیادین حساس میشدند، باید از تحولات دیگر نیز نام برد. پدیدههایی علمی که قطعیت علم را مورد پرسش قرار دادند؛ مثل ایدههای تلزبوره هایزنبرگ، پائولی، فنیمن و… در شکست حصار علمانیت مخالف امور ناشناخته فراعقلی نقش مهمی ایفا کرد و تردید نسبت به ابطالناپذیر بودن دستاوردهای علمی، زمینه طرح پرسشهای جدید متافیزیکی را، حتی در حوزه فیزیک و عالمان فیزیک دامن زد.
معنویت تکنولوژیک
از سوی دیگر، تکنولوژی ناممکنها را ممکن کرد و به بهترین ابزار برای توسعه تخیل سینمایی تبدیل شد! سپس ماجرا از این فراتر رفت و معلوم شد تکنولوژی خود معنویت تکنولوژیک را شکل داده است و در این معناگرایی فقط و فقط تخیلی که تکنولوژی پایهومایه قوام آن است، حکومت میکند.
این تکنولوژی است که پرده سینما را پر از پدیدههای محیرالعقول، فراعقلی، فرار مادی و تخیلی میکند؛ البته این تخیل، یک تخیل منفصل مدرن و بریده از مفاهیم الهیات سنتی است و پدیدههای عجیب و نیروهای ماورایی آن، شباهتی به فهم سنتی ندارد. پدیدههای جهان واقع، محصول پدیدههای عالم پنهان است ؛ اما این عالم بیش از هر چیز متأثر از امکانات تکنولوژیک و قوه مجازیسازی آن است. درواقع ما با یک مابعدالطبیعه تکنولوژیک که نسبت بهصورتهای الهیاتی کاذب به نظر میرسند، در سینما روبرو شدهایم.
خوب که بنگریم، در حقیقت دستمایههای روایی و ایدهها و هستههای اصلی فکرهای تکنولوژیک، انواع مفاهیم کهن است. آخرالزمان، ناجی و نیروهای برتر، اجنه و تأثیراتی از داستانهای انجیلی، دستمایههای فیلمهایی نظیر ماتریکس و یا جنگ ستارگان است، ولی حقیقت آن است که تغییر شکلها، فائق آمدن بر زمان و مکان، اشکال پلاسمایی حیات، تغییر مفهوم جسم و شکل که در این فیلمها ایدههای مهم حیرتانگیز است، عرفاً به امکانات کامپیوترها بستگی دارد.
شاید در اینجا کامپیوتر یک ابزار به شمار آمد که تخیلهای فرا مادی انسان مدرن را محقق میسازد، اما به نظر من ابزار تکنولوژیک فرا مدرن، خود آفریننده تخیل است و تصاویر غریب مدرن، خود محصول این امکانات به شمار میآمد که ضمناً حس راز گرایی و انواع تفکرات غیب باورانه انسان مدرن را پاسخ میدهد.
معنویت مدرن و ژانرهای سینما
توجه اندکی به ئی تی، جنگ ستارگان، ماتریکس، ارباب حلقهها، حس ششم و تعداد بیشماری آثار علمی / تخیلی، اثبات میکند که چگونه اندیشیدن به نیروهای فراعقلی و جهاتی که در آن عالم خیال بر عالم ماده فائق میآید، نیروهایی که از زمان و مکان عبور میکنند و قدرتهایی که نشانی از آن وجود ناب برتر دارند، روایت خیر و شر امروزی، معاصر و معنویت جدید را تحت تأثیر قرار داده است.
ما نه تنها در ژانر علمی/تخیلی که در حوزه ملودرامها و دیگر ژانرها هم، با تأثیر معنویت مدرن روبرو هستیم. معنویت مدرن به فضایی بسیار بازتر از چهارچوبهای شریعت را جایگزین مرزهای روشن معنویت دینی کرده است. بدیهی است که جهان مدرن، باور خود را به مفاهیم شخصی انجیلی ازدستداده است؛ بهویژه خدای متشخص و قواعد برآمده از دینباور، دیگر برای ذهن انسان متکی بر عقل و علم قابلپذیرش نیست. بهجای این، جهان معاصر برای خود معنویت تازهای تعریف کرده است که نه شبیه معنویت مذاهب است و نه معنویت نخبهگرا و فلسفی.
معنویت «تایتانیک» بر امکانات عشق استوار است چیزی که بر تقسیمبندیهای مادی و سرمایهسالارانه فائق میآید. معنویت «فرشتگان بر فراز برلین»، محصول یک برداشت کاملاً اومانیستی است. این معنویتگرایی مدرن، از دهه اول قرن بیستویکم یا حتی دهه هشتاد شروع شد، بلکه در هیچ یک از آثار پیشتر، مثل «آوای موسیقی» هم معنویت خود را در چهارچوب کلیسا زندانی نمیکرد ؛ حتی با عبور از آن در متن زندگی طبیعی و با امور انسانی، هالهای معنوی میآفرید.
اگر تصور کنیم که میتوانیم با نگرش یکبعدی، مسئله معناگرایی و سینمای امروز غرب را حل کنیم و به نتیجهای برسیم که چون یک فرمول به درد ما بخورد، اشتباه کردهایم. در جهان مدرن معاصر، بهویژه آمریکا، مدام با سقوط و صعود گرایشهای معنوی در فیلمها سروکار داریم. هالیوود بیش از هر چیز بر ادراکی از سینما چون صنعت استوار است. و صنعت در آمریکا، یعنی سوداگری و امکان سرپا ماندن و تولید سودهای کلان. بنابراین آمیزهای از روانشناسی عمومی مردم به سیاستهای حکومتی و دوران مربوط به بحران و رکود یا رونق و بر معناگرایی سینمای عامهپسند تأثیر مینهد.
پیشتر بحرانهای پایان دهه شصت و هفتاد، نوعی ضد فرهنگ و معناستیزی در فیلمهای آمریکایی رواج داد که ربطی به مفاهیم اسرارآمیز و غیباندیشانه که در پدیدههای عینی، یک نیروی باطنی میجوید نداشت. درواقع معناهایی که محصول یک نگرش سیاسی / انتقادی است، در دهههای شصت و هفتاد مهمترین معناپردازیها بهحساب میآیند. تأثیر تفکر انتقامی چپ، هر جا دیده میشود؛ نه تنها در «خرابکارها» (۶۷) یا «سن میکله یک خروس داشت» (۷۱) یا «پدر سالار» (۷۷) یا «حکومت نظامی» (۷۳)، بلکه در فیلمهای آمریکایی هم تأثیر دوران بر معنا آشکار است؛ به قول تامسون و لوردول مبارزهجویی اواخر دهه ۱۹۶۰ جای خود را به سیاست خُرد داد. مبارزان توجه خود را به موضوعاتی در مقیاس خرد متمرکز کردند.
در سال ۱۹۷۰ دیگر مشخص شده بود که جنبش چپ نتوانسته است، با کارگران متحد شود. در ایالاتمتحده پلنگهای سیاه و چپ نو از هم جدا شدند. بسیاری از فمینیستها و همجنس خواهان سیاستهای چپ نو را سرکوبگرانه میدانستند و سازمانهای مستقل خود را تشکیل دادند. پارهای نومید از اصلاح اجتماعی به تروریسم رو کردند ؛ نظیر گروه «ودرمن» در ایالاتمتحده و بریگادهای سرخ در ایتالیا «بادر ماینهوف» در آلمان.
اما در احزاب سوسیالیست و کمونیست جریانی معکوس رواج مییافت. نومیدی از حکومت انقلابی و معناهای رادیکال و گرایش به معناهای اصلاحات اجتماعی و توسعه دار امور مختلف، چون جنبش آزادی زنان. اینها همه و همه تولیدکننده معنویت نو در سینمای هالیوود بود. بر فیلمنامهها تأثیر مینهاد و آثار متعدد علیه جنگ، تروریسم یا با گرایش فمینیستی را سبب میشد. پس معنویت در سینمای غرب، بسیار تحت تأثیر بحرانهای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی تغییر حالت میدهد.
برای مثال دوران رکودی که در پایان دهه شصت و در آغاز دهه هفتاد، در سینمای آمریکا به وجود آمد، همراه با شرایط اجتماعی یأس آلود آن زمان، به نمایش خشونت و سکس منتهی شد. شاید احساس سرکوب و خشونت سیاسی و شکست بدینسان ما به ازایی مییافت و همین مسئله موجب کشیده شدن مردم بسیاری به سینما بود. «کابوی نیمهشب» و «گراجوئت» و «ایتری رایدر» و «این گروه خشن». حاوی معناهای جدیدی بودند که هیچ التفاتی به مابعدالطبیعه، ارزشهای اخلاقی و باطن گرایی نداشتند. در عوض در قالب یک ضد فرهنگ، به نخستین سکس، خشونت و مواد مخدر پرداختند که عکسالعملی از سرکوب قدرت و استهزایی آنارشیستی از آن بود. در این دوران، معنا در سینمای غرب، با اندیشه فاجعه درآمیخته است. موج فیلمهای فاجعه، بازتاب این روحیه عمومی است. معنا در این آثار با فاجعه درآمیخته ؛ زبان کفرآمیز (جنگیر)، احساس نابودی و برخورد، آروارهها و جنگ ستارگان و… همه و همه معنا را در قالب فاجعه عرضه میکردند؛ نه یک سرچشمه فراعقلی مبتنی بر حقگویی ناامیدی از خرد زمینی است که هالیوود را به اتکا به خرد فرازمینی (ئی تی) هدایت میکند.
دوران «ریگان» و دهه هشتاد، دهه آشکار شدن یک رویداد هولناک است. سینما بر زندگی آمریکایی غلبه یافته است. توهمات درون فیلم بر واقعیت سیاستها حاکم میشود. شعار جهان مجازی بر جهان واقعی غلبه پیدا میکند و معناهای آقای ریگان، مستقیم از سینما ریشه میگیرد. این سرآغاز توسعه معنویت تکنولوژیک است. نابودگرها و موجوداتی که همه خیالهای بشری را بر پرده محقق میسازند، متافیزیک جدیدی را در سینمای عامهپسند تعریف میکنند که بر عقل و روح مردم جهان غلبه مییابد. درواقع اکنون ما با انواع تفسیر جدید از معنویت روبهرو هستیم و هر روز و هرسال و هر دهه بیش از دهه پیش، دامنه تخیل معناگرا از محدودههای روشنفکرانه یا مذهبی بهسوی مرزهای تکنولوژیک، سیر محسوستری مییابد.
ممکن است ما این معنویت تکنولوژیک را، دروغ و جعلی در برابر معنویت دینی تحلیل کنیم، راهی که سرمایهداری و تکنولوژی برای آفریدن مفاهیم دروغین علیه حقیقتهای الهی جهان باطنی و مابعدالطبیعه ابداع کرده و مردم را روزبهروز بیایمانتر میکند و از متافیزیک و غیب، عامل سرگرمی و فانتزی میسازد.
البته بدیهی است که هر انسان متفکر و مستقلی محق است، بجای مصرف چشمبسته آنچه بر اذهان سلطه مییابد، ولو محصولات تکنولوژیک جهان معاصر، به آنان بیندیشد و نسبت به معنای آن پرسش کند، ولی اگر قرار بر شناخت خود واقعیت بدون مداخله ارزشها و فهم تحولات عینی است، ما نباید تحلیل خود را در فهم رویدادهای جاری دخالت دهیم. در آن صورت، همانگونه که ما معنویت مدرن را در «نجات سرباز رایان» مورد توجه قرار میدهیم، همانگونه نیز میکوشیم که درک کنیم، «در گزارش اقلیت» از پدیدههای غیبی و باطنی چه تفسیر مدرنی بهعملآمده است و معنویت در اینجا چگونه در ذیل تجربه علمی تعریفشده است، یا در «ارباب حلقهها» چگونه مفاهیم اخلاقی در قالبی اسطورهای و فرا مادی ظاهر شده و شکل شخصیتها و کنشهای فرازمینی یافته است. درک سازوکار بروز و ظهور معنویت جدید در آثار عامهپسند هالیوود، حتماً باید بر چند عامل استوار باشد.
در نتیجه هم نیازهای معنوی انسان مدرن و هم بحرانهای اجتماعی، هم منظر و نیازمندیهای قدرت و سلطه هم واکنش علیه آثار ناتوان از سودآوری، هم نیازهای سرمایه و بیشتر از هم ضرورتهای تکنولوژی، همه و همه میتوانند دست در دست هم داده و معنویتگرایی مدرن را تعریف کنند.
ما برای آنکه حرکتی کور و ناآگاهانه نداشته باشیم و از درک زمان عاجز نشویم و نیز مصرفکننده وابسته و بلادفاع محصولات فرهنگی سرمایهداری جهانی نباشیم. در هر حالت موظفیم، ابعاد معنویت مدرن و بازتابش را در سینمای امروز پی بگیریم . هماکنون هر شب، شاهد انواع آثار تخیلی هستیم که صرفاً تکنولوژی و سینما قادر به ایجاد جهان مجازی آن است. در این آثار وانمود میشود که جهان خیالی فیلم، جهان واقعی است، وجود دارد و داستان باطن روابط عینی ماست. ازآنجاکه این معناپردازی تخیلی، عموماً فاقد هر انطباق با اخبار وحیانی است، از منظر الهیات سنتی، جعلی و مایه ناباوری جهان اعلی است و آن را به فانتزیهای سرگرمکننده تبدیل میسازد. از چیزی خبر میدهد که از آن بیخبر است؛ حتی فیلمهایی که عاطفه تماشاگران را گروگان میگیرد و سبب علاقه عاطفیشان میشود، از همین سرشت کاذب برخوردار است. «مسیر سبز»، «مرگ جویان»، «رؤیاها که میآیند» و… انبوهی از آثار معناگرا است که صرفاً محصول یک بازی سینمایی در بیاعتبار کردن واقعیت عینی است. همچنان که نمایش اهریمن حامل این «نمایش»، صرفاً شکلگرفته بر پرده سینماست؛ حتی آثاری چون مصائب مسیح، علیرغم داستان انجیلی، تحت تأثیر خشونتگرایی هالیوود است تا یک داستان مسیحی، بهاینترتیب، نگرش سنتی میتواند به نام جعل حقایق دینی مخالف این نمایشها باشد.
شاید بتوان با معنویت «با گرگها میرقصد» یا حتی «پول را بردار و فرار کن» یا «آنی هال» توافق کرد. شاید بتوان نقد «زیبایی آمریکایی» و «ذهن زیبا» را تحمل کرد، اما مسلماً نمیتوان فیلمی که متافیزیک تکنولوژیکش درنهایت چالشی علیه حقیقت متافیزیک است و امری جعلی را به مؤمنان عرضه میدارد، پذیرفت.
درواقع اگر بخواهیم همهجانبه بیندیشیم، میتوان پرسش دینباوران را که علیه هرگونه فریب و اغوای سینمایی جبهه میگیرند، مطرح کرد. آیا واقعاً داستان «ارواح منهتن» و «هری پاتر»، «هوش مصنوعی» و «سیاره میمونها» و «اسپایدرمن» موجب بسط معنویت اصیل میشود یا توهمات و تصوراتی بیهوده و بیبنیاد میآفریند.
اگر «بزرگراه گمشده» و «جاده مالهالند» از منظر یک سور رئالیسم بینظیر و مفاهیم فرویدی در قالب تصاویر فراواقعی جذاب است، و اگر از منظر معنویت مدرن اثری مهم به شمار میآید که معناهای انسان معاصر را ترسیم میکند، ازنظر معنویت سنتی و دینی مسلماً اثری پوچ بهحساب میآید. انقلاب ماتریکس از این منظر نه تائید «موعود»، بلکه تحریف آن است.
با همه نگاه طنزآمیز و دوگانه به معجزه، و تبدیل آن به یک حقه سینمایی فیلمی چون «ای برادر کجایی» یا با همه ماهیت «پیکارسک فارست گامپ» و تبدیل شدن یک عقبمانده ذهنی به مرد موفق و با همه توضیح علمی پدیدههای فراحسی و انتسابش به شیزوفرنی در ذهن زیبا، جهان معنوی این آثار که مطابقت بیشتری با ساختارهای ادراکی انسان مدرن دارد، باورپذیرتراند.
در داستان سرد است آن نیروی یک ایمان انسانی به آشتی، معنایی ملموستر از انقلاب ماتریکس دارد که معنا پردازی متافیزیکیاش با همه امکانات تفسیر فلسفی همچنان در یک قلمرو فانتزی تکنولوژیک محبوس است و از معناگرایی در آثاری چون «وکیل مدافع شیطان» یا «یک بارقه مسیحی در لایه زیرین بیستویک گرم» متفاوت است. فیلمی مثل «آخرین وسوسه مسیح» یک معناگرایی اومانیستی را دنبال میکند که مورد اعتراض واتیکان واقع میشود. آثار بودیسمی برتولوچی و اسکورسیزی و نیز زیرلایه مسیحی پارهای از آثار اسکورسیزی، نظیر بسیاری از آثار هیچکاک، واقعیتی است که ما را با مفهوم مدرن معناگرایی مواجه میکند.
آیا آشکار کردن گوشههای مخفی روح انسانها در «آقای دیپلی بااستعداد» یا «جویندگان»، گونهای معناپردازی معاصر را معرفی نمیکند؟ یا پرسش از شر «اسلپی هال» و «وکیل مدافع شیطان» و… حاوی جستوجوی مفهوم معنایی در حوزه الهیات با نگاه مدرن نیست؟ به چالش کشیده شدن مفاهیم اخلاقی در «برتون فینک» چه؟
بدین ترتیب ما باید باور کنیم که همه آثار سینمایی حاوی یک گرایش معنوی هستند، این گرایش معنوی میتواند برگرفته از مدرنیته یا اندیشه الهیات سنتی یا الهیات جدید و پرسشهای وجودی نو، یا نگاه مدرن به پرسشهای قدیمی باشد.
اما در این میان میتوان یک عنوان برای طبقهبندی خاصی در طبقهبندی معنوی آثار مدرن ایجاد کرد و آن فیلمهایی است که به پرسش امر باطنی و ماورایی که در لابهلای داستانهای امروزی زندگی جاری است، میپردازد. از این جهت معناگرایی مدرن، بازگشت به امر معنوی ماورای اندیش در جهان مدرن است.
منبع: پگاه حوزه
نگارنده: سیداحمد میراحسان
لینکهای مرتبط:
شیطان در سینمای عرفانی و عرفانهای کاذب
فیلم و سینما؛ سرگرمی یا ترویج فرهنگ جادوگری