بهداشت معنوی؛ سال اخیر میلادی، سال بزرگی برای درامهای ژانر پادآرمانشهری (Dystopia) بود. این موضوع در سینمای کره جنوبی رواج یافته بهطوریکه در حال تبدیل شدن به یک ژانر منحصر به فرد است. این درامها دستمایۀ تولیدات نتفلیکس شده و آثار پرمخاطبی را به ثمر رسانده است. نتفلیکس در آخرین سریال خود، کارگردان «قطار بوسان» (Train to Busan) سانگ هو یئون (Sang-ho Yeon) را برای دنیای وحشتناک ماوراءالطبیعی «اهل جهنم» (Hellbound) به خدمت گرفت. مینی سریال اهل جهنم بر اساس کمیک دیجیتالی به نام «جهنم» نوشته «سانگ هو یئون» و «چوی کیو سوک» ساخته شده است.
سریال اهل جهنم در مورد مردمی است که با پیشگویی ترسناکی روبرو میشوند که به حقیقت میپیوندد. پیشگویی که از مرگی خونین و دردناک توسط کارگزاران جهنم برای افراد گناهکار خبر میدهد. مرگی که سرآغاز حضور گناهکاران در جهنم و عذاب شدن توسط کارگزاران جهنم است. در این میان دو فرقه مذهبی از این پدیده سوءاستفاده کرده و عملاً هدایت جامعه در این موضوع را به دست میگیرند.
گروه اول یک سازمان مذهبی به نام «انجمن حقیقت جدید» (New Truth Society) به رهبری شخصی به نام رئیس «جئونگ جین سو» است که حضور کارگزاران جهنم که هیبت ترسناکی دارند را در مکانهای مختلف پیگیری میکند و معتقد است این هیولاهای ترسناک فرشتههایی هستند که تلاش میکنند با خلاص کردن زمین از شر انسانهای پلید آنجا را به محل بهتری برای زندگی تبدیل کنند. از دیدگاه انجمن حقیقت جدید نتیجۀ این کشتارها تداوم جهان و تبدیل سیاره زمین به جای بهتری است. ظواهر امر نشان میدهد که انجمن حقیقت جدید مانند یک کلیسای استاندارد رفتار میکند.
اعضاء فرقه انجمن حقیقت جدید در سریال اهل جهنم
فرقه مذهبی دیگر «نوک پیکان» (The Arrowhead) نام دارد و متشکل از گروهی از رادیکالهای خشن است. این فرقه معتقد است ظهور این هیولاهای جهنمی فراخوانی برای «تکامل» جهان است. بهطوریکه این جهان طی یک بحران دردناک نابود میشود و جهانی دیگر برپا میگردد. وجه اشتراک هر دو فرقه در گناهکار دانستن افرادی است که توسط این هیولاها به قتل میرسند. ولی یکی به تداوم جهان و تبدیل آن به جهانی بهتر و دیگری به تکامل جهان و نابودی جهان فعلی و پدید آمدن جهانی جدید اعتقاد دارد.
یکی از چهرههای اصلی فرقه نوک پیکان یک لایواستریمر یا پخشکننده زنده است که آرایش نئونی انجام داده و دونگ-ووک نام دارد و با لقب «صورت جمجمهای» شناخته میشود. صورت جمجمهای نماد راستگرایان افراطی است و فریادهای موعظهوار او فراخوانی برای اعضاء فرقه نوک پیکان محسوب میشود. صورت جمجمهای نام فرقه را اینگونه توضیح میدهد:
«وقتی خدا تصمیم میگیرد تیری را رها کند، ما که سر تیر هستیم باید پرواز کنیم و به هدف بزنیم»
شخصیت صورت جمجمهای در سریال اهل جهنم
مخالفان ایدههای فرقه نوک پیکان توسط این شخص معرفی شده و اعضاء این فرقه که عموماً نوجوانان هستند با ردیابی شخص موردنظر، وی را بهشدت مورد ضرب و شتم قرار میدهند.
عملکرد هیولاهای جهنمی اینگونه است که ناگهان ظاهر میشود، شخص هدف را کشتن افراد و ناپدید میشوند. مردم گرفتار در این بحران به دنبال توضیحی هستند که به آنها کمک کند تا این وضعیت را درک کنند. رسانههای خبری و دولت از درک ماهیت ماورایی وضعیت موجود ناتوان هستند و سعی میکنند با آن بهمانند یک مسئله جنایی روتین برخورد کنند. این موضوع پاسخگوی نیاز دولت برای کنترل افکار مردم وحشتزده نیست. هم ازاینرو مردم به فرقۀ نوک پیکان یا انجمن حقیقت گرایش پیدا میکنند.
فرقه نوک پیکان با خشونت بیشتری که دارد افراد بیشتری را جذب میکند، زیرا مردم بهویژه جوانان با پیوستن به آن احساس امنیت بیشتری میکنند. و همچنین به آنها نقشی در هماهنگی با حرکت جهان در مسیر تکامل میبخشد.
انجمن حقیقت نوین به دنبال باور سازی برای مردم و میکوشد با توجیه وضعیت موجود آن را آرام سازد. به همین جهت سازماندهی منظم و موجهی دارند و به آموزش مردم مشغولاند. در مقابل فرقه نوک پیکان ساختار سازمانی چندان مشخصی ندارد و با نوعی آنارشی رفتار میکند. هر دو فرقه به خدا اعتقاددارند و نقد خدا و دخالت در کار خدا را نمیپذیرند. هر دو گروه معتقدند که مشیت الهی در حال جاری شدن است و تنها راه بشر تسلیم شدن در برابر این مشیت است.
ایده اصلی سریال وحشت حاصل از حضور این هیولاهای ترسناک نیست بلکه نمایش این موضوع است که چگونه در پی این حملات که گمان میرود به دلیل گناهان بشر است، مردم ذهن و احساسات خود را از دست میدهند. از نظر کارگردان وحشت تمام وجود مردم، فرصتطلبان، رهبران فرقه و مؤمنان متحجری است، که بهمنظور جلب رحمت خداوند یکدیگر را نابود میکنند.
سریال اهل جهنم ترس از عذاب را ویرانگرتر از خود عذاب به تصویر میکشد و نتیجه آن را افسردگی، از بین رفتن احساسات و بیتفاوتی انسانها به یکدیگر نشان میدهد. همواره ۳ هیولای جهنمی برای سوزاندن شخص گناهکار بر روی زمین حضور مییابند که نشانهای از تثلیث مسیحیت در جامعه کاتولیزه شده کره جنوبی هستند. هیولاها با آنچنان خشونتی نسبت به انسانها رفتار میکنند که گویی هیچ رحمتی از سوی خداوند برای انسان وجود ندارد. البته این هیولاها چندان قدرتمند نیستند و برای دستیابی به فرد گناهکار مجبورند او را تعقیب کنند.
تعقیب و گریز قربانی و هیولاها در سریال اهل جهنم
اوضاع چنان آشفته میشود که انجمن حقیقت جدید نیز برای تثبیت موقعیت و قدرت خود به خشونت روی میآورد. رهبر این فرقه اتفاقات مختلف را بهمنزلۀ نشانه و پیامی از سوی خداوند به خودش تفسیر میکند و دستورالعملهایی را صادر مینماید و همین موضوع مسیر فرقه را به توجیه خشونت و اقدامات جنایتکارانه تغییر میدهد.
نقطه اوج سریال که میتواند عطف مهمی به فصل دوم آن داشته باشد، سکانسهای پایانی آخرین قسمت آن است. در این سکانسها جنون پیروان فرقه انجمن حقیقت جدید تا آنجایی پیش میرود که وقتی نوزادی بهعنوان گناهکار برای کشته شدن توسط این ۳ هیولا معرفی میشود، در محل موردنظر جمع شده و در حال فیلمبرداری از مادری هستند که با نگرانی فرزند خود را در آغوش گرفته است. با حضور هیولاهای عذاب کودک در آغوش مادر است و ناگهان مردی نیز خود را به او رسانده و به کمک مادر او کودک را احاطه میکنند. هر دو نفر در آتش هیولاها میسوزند اما آسیبی به کودک نمیرسد و هیولاها هم بدون توجه به این موضوع صحنه را ترک میکنند. ناگهان یکی از پیروان فرقه انجمن حقیقت جدید به نیت کشتن نوزاد به او نزدیک میشود اما یکی از هیولاها ظاهرشده و او را میسوزاند!
سوزاندن قربانی در سریال اهل جهنم
مادر کودک توانست در مقابل ارادۀ خدا بایستد و حکم کودکش را به بهای جان خودش تغییر دهد. او در اینجا نماد خدای مؤنث است که در مقابل فرمان خدای پدر که در آسمانها است میایستد. این خدای مؤنث یک انسان به تصویر کشیده شده تا یادآور شود که خدای حقیقی که نسبت به انسانها رحمت دارد خدایی است که درون ماست. در حقیقت جامعه خیالی داستان بهمانند یک اندامواره تصور شده است که خدا درون آن جای دارد نه در آسمان. بهراحتی میتوان از صحنه در احاطه شدن نوزاد (نماد بشریت و معصومیت) توسط زن و مرد، به اهمیت هماهنگی در دوالیسم شرقی که با نماد یین و یانگ معرفی میشود پی برد. اتحاد و یکی شدن زن و مرد در این سکانس بهعنوان دو قطب متضاد، منجر به نجات نوزاد از سوختن و درنهایت زنده ماندن او شد.
در سریال یک وکیل زن حضور دارد که معتقد است باید با این جریانات مقابله کرد. وی که شاهد این ماجرا است نوزاد را بهسرعت از صحنه خارج کرده و سوار یک تاکسی میشود. در دیالوگی که میان راننده و وکیل زن اتفاق میافتد، راننده به او میگوید که «این دنیای خودمان است و باید خودمان درستش کنیم». در اینجا بر آگاهی تازهای که در بین مردم در حال ظهور است اشاره میشود. اینکه انسانها میتوانند دستبهدست هم بدهند و در برابر اراده خدا بایستند.
نوزاد (بشر) در آغوش یک وکیل زن که زنانگی او نماد خدای مؤنث و شغل او نماد قوانین وضعشده توسط انسان (اومانیسم) است به خارج از صحنه منتقل میشود. عملاً بشر در دامان خدای مؤنث که فقط رحمت دارد و تحت هدایت قوانین ناشی از خرد جمعی خود قرار میگیرد و بنا به گفته راننده تاکسی، این دنیایی است که باید خودمان آن را درست کنیم. فرانسیس بیکن ایده ساخت بهشت روی زمین را مطرح میکند تا بشر از بهشت آسمانی بینیاز شود و در این سکانس این ایده توسط راننده بیان میشود.
در سکانس پایانی نشان داده میشود که مادر بهصورت نمادی از ایستادگی در برابر ارادۀ خداوند و نجات بشریت برای مردم تقدس یافته و پیکر او در یادمانی شیشهای نگهداری میشود. اوج داستان اینجاست که مادر کاملاً به نمادی از خدای مؤنث تبدیل میشود و از جاودانگی برخوردار میشود، آنگاهکه ذرات جنازه او شروع به اتصال به یکدیگر کرده و دوباره به زندگی برمیگردد.
بازگشت «معجزه»وار این زن به زندگی میتواند در فصل دوم سریال تبدیل به تقابل خونین میان باورمندان به خدای پدر و خدای مادر شود. تقابلی که اکنون در دنیای حقیقی وجود دارد و مبلغان معنویتهای نوپدید، قائل به آغاز عصر آکواریوس و واگذاری قدرت از سوی خدای پدر به خدای مادر هستند. توسط آسترولوژیستهای شبهعلمگرا معتقدند که این انتقال قدرت بسیار خونین بوده و طی جنگهایی صورت خواهد گرفت. البته این صرفاً یک فرضیه برای ادامه این سریال است و باید منتظر فصل دوم این سریال بود.
نگارنده: امین رضایینژاد
لینکهای مرتبط:
درونیسازی خدا در شبهجنبشهای معنوی