بهداشت معنوی؛ ساموئل بنجامین هریس (Samuel (Sam) Benjamin Harris) عصب شناس و وبلاگ نویس ناخداباور است که در سال ۱۹۶۷ در آمریکا متولد شد. نام او در کنار ریچارد داوکینز، کریستوفر هیچِنز، دنیل دِنِت به عنوان پیشگامان آتئیسم ذکر می شود. هریس می گوید که در خانواده ای سکولار رشد یافته و والدینش هیچ گاه با او دربارۀ خدا سخن نگفته اند، البته والدین او در سن دو سالگی اش از هم جدا شدند.
همسر او «آناکا هریس» ویراستار کتاب های علمی تخیلی است، ولی با کمک سم بنیادی را با نام پروژه خرَد (Project Reason) تأسیس کرده اند، که هدفش، ترویج دانش علمی و ارزشهای سکولار است.
هریس معتقد است که دین مملو از ایدهها و عقاید بد است و آن را «یکی از بدترین اشکال سوءاستفاده از خرد که تاکنون ابداع شدهاست» میشناسد. او باورهای دینی امروز را با اسطوره های یونانیان باستان، مقایسه میکند و منتظر است که روزی این باورها نیز منسوخ شوند.
هریس پیش از آن که به نقد دین رو بیاورد، نویسندهای ناامید و رماننویسی ناکام بود. حملات تروریستیِ یازده سپتامبر ناگهان او را به دین و به ویژه اسلام متوجه کرد. او میگوید، «کتاب «پایان ایمان» واکنش مستقیمی به این اتفاقات بود.» پایان ایمان (۲۰۰۴) اولین کتاب اوست که افکار ناخداباورانه را بیان می کند.
این کتاب انتقادی است بر مذهب سازمان یافته. هریس میگفت اعمال و کنشهای انسان متأثر از ایدئولوژیها یا نظامهای اعتقادی است. برای مثال، اگر به پیشینهی اجتماعی، قومی، طبقاتی و فرهنگیِ عاملان بمبگذاریهای انتحاری نگاه کنید هیچ الگوی واحدی نمیبینید. اما وجه مشترک همهی آنها نوعی نظام اعتقادی یا، به تعبیر دقیقتر، نوعی ایمان است.
سم هریس در کتاب پایان ایمان، فصلی را به «سرچشمه ایمان» اختصاص دادهاست. در آنجا مدعی می شود که تمام باورهای ما، به جز آنهایی که ریشه در مذهب دارند، بر پایه شواهد و مدارک مبتنی بر تجربه هستند.
این ادعا با دو چالش روبرو است. نخست چالش فیلسوفان علم که نشان می دهند، علوم تجربی نیز مبتنی بر باورهای غیر علمی و غیر تجربی است. دوم فیلسوفان دین که نشان می دهند دینداری می تواند مبتنی بر نوعی تجربۀ دینی و شواهد تجربه شده باشد، که موجب پیدایش و تحکیم ایمان می شود.
هریس با طرح مسائل جزئی و تفسیر آنها می کوشد چهره دین را نامعقول جلوه دهد. این شیوۀ او از نگاه مخاطبان تیزبین پنهان نمی ماند و نقدها را برمی انگیزد. هریس وقتی دچار دردسر میشود، تعاریف سفت و سخت را رها میکند و حرفهای کلی میزند. همین امر سبب شده که بسیاری او را به اسلامهراسی متهم کنند. البته او این اتهام را رد می کند و سعی می کند اشکال را به سوی مسلمانان برگرداند و مسلمانان را اهریمنی جلوه دهد.
سم هریس با اینکه در دین ستیزی بسیار متعصبانه می اندیشد، اما با این حال نیازهای معنوی عمیق درونش را نمی تواند نادیده بگیرد. تأکید او بر عقل گرایی و اخلاق یک نما از شخصیت اوست، اما روی دیگر سکه این است که هریس از سرگردانی معنوی رنج می برد و می کوشد راه و روشی برای آرام کردن نهاد ناآرام خود پیدا کند. او برای رسیدن به آرامش به معنویت های شرقی و مراقبه گرایش پیدا کرده است.
او در اوایل دوران دانشگاه به صورت تفننی اکستازی مصرف کرده بود، به مراقبه علاقهمند شده بود، به هند و نپال سفر کرده بود و دو سال، در دورههای یکهفتهای تا سهماهه، خلوت گزیده بود. او سالها گیاه خوار شد، اما به دلایل پزشکی آن را کنار گذاشت و بعد دوباره به گیاه خواری روی آورد. او به هنر رزمیِ جوجیتسوی برزیلی پرداخته است و به هر ترتیب می کوشد تا فراتر از پندارهای پر طمطراق عقل گرایی و مادیگرایانه، به حال پریشان روحش رسیدگی کند.
هریس پس از اینکه دورۀ کارشناسی زبان انگلیسی را در دانشگاه استنفورد گذراند، یازده سال تحصیل علم را رها کرد. سپس از سال ۲۰۰۷ دوباره به استنفورد برگشت تا تحصیلاتش را در رشته عصبپژوهیِ شناختی ادامه دهد. از آن زمان تا کنون مقالات گوناگونی دربارهی شعور از منظری مادیگرا نوشته است. سم هریس به نوعی جبرگرایی عصبی-زیست شناختی معتقد است و ارادهی آزاد، توهم می داند. هریس از مدتها قبل آثاری دربارهی مراقبه نوشت و مراقبه را از منظر عصب شناختی مورد بررسی قرار داد، ولی به این موضوع از منظر معنوی نیز می نگرد.
کتاب بیدار شدن: راهنمایی برای معنویت بدون مذهب (Waking Up: A Guide to Spirituality Without Religion) را در سال ۲۰۱۴ منتشر کرد. هریس معتقد است که «امر مقدس هم در زندگیِ ما جایی دارد». او می کوشد نشان دهد که بین مطالعهی عینیِ ذهن و تجربهی ذهنیِ فرار از هیاهوی دائمیِ آن تناقضی وجود ندارد. سم هریس هر دو روش را راهی برای فهم شعور یا آگاهی میداند. او میگوید، «ما مثل خوابگردها ناآگاهایم. وقتی مراقبه را یاد بگیریم، میفهمیم که امکان دیگری هم وجود دارد، و میتوان هر لحظه از تجربهی خود چنان آگاه بود که از مصائب روزمره رهایی یافت. مراقبه چیزی نیست جز تمرین یادگیریِ شکستن طلسم و به خود آمدن.»
وقتی انسان به درون خود باز می گردد، «خود» را فراتر از جسم مادی و حقیقتی از جنس آگاهی و حضور می یابد. آگاهی از حضور «خود» کاملا آشکار نشان می دهد که انسان روح است، نه جسدی فرسایش پذیر و فانی. آگاهی از «خود» ما را به فراسوی همۀ محدودیت ها و رنج ها و تعارض های زندگی روزمره می برد و سروری عمیق و لذتی فوق تصور را پدید می آورد.
با مراقبه و خودآگاهی می فهمیم که چیزی بیش از سلولهای مغزی و سیستم أعصاب در وجود ما هست که با مراقبه می توانیم آن را فعال کنیم و به آشفتگی های عصبی سروسامان دهیم.
سم هریس میگوید، «این که ما اینجاییم و هر لحظه دنیا را در پرتو آگاهیِ خود تجربه میکنیم واقعیتی عمیقاً مرموز و ژرف است. هر چه بیشتر به آن توجه کنیم، شباهت تجربهی ما به ادعاهای بنیانگذاران ادیان در قرون و اعصار گذشته بیشتر میشود.» به نظر او، غرب میتواند چیزهایی زیادی از سنت های شرقی نظیر هندوییسم و بودیسم بیاموزد. هریس به سراغ ادیانی می رود، که خدا در آنها آمیخته با خیالات و یا بی معناست. به نظر می رسد او در جستجوی معنویتی است که، خیلی محکم و ریشه دار نباشد.
خبرنگاری در مصاحبه با سم هریس از او میپرسد که معنویت به کدام نیاز او پاسخ میدهد؟ هریس میگوید: «ما برای زندگی کردن به چیزی بیش از فهم واقعیتها احتیاج داریم. اشتباه نکردن، عالیترین حالت وجودیِ انسان در این زندگی نیست.» او نمی خواهد از تعصبات مادیگرایانۀ خود دست بردارد و واقعیت معنویت را باور کند. او معنویت را یک دروغ ضروری و نیاز مبرم می داند. به تعبیر دیگر معنویت گرایی اشتباهی است که باید انجامش داد.
سم هریس اگر لجاجت را کنار بگذارد و بپذیرد که انسان فقط بدن مادی نیست، حقایق زیادی را تجربه خواهد کرد. تجربۀ «خود آگاهی» که در مراقبه به دست می آید، نشان می دهد، که «خود» حقیقتی غیر مادی است. اگر به این مرحله از خودشناسی برسیم، آنگاه خدای متعال باور پذیر خواهد بود. تجربه های معنوی، علم و آگاهی بشر را از محدود شدن به رویدادها و پدیده های مادی فراتر می برد و دروازه های ملکوت را به روی انسان می گشاید.