توضیح: چند روز پیش دوستی به اسم «نسترن» زیر مطلب «نقد کتاب انسان از منظری دیگر» از بخش مقالات، سه کامنت گذاشت که البته همان شب نزدیک به ساعت ۱۲ شب با تلفن همراه انجمن تماس گرفت و با من صحبت کرد. این کامنتها که در اینجا به عنوان مطلبی مجزا کار میشود، قبل از آن تماس تلفنی است. او در آن تماس با تعجب از من پرسید که اینها نه از وردی استفاده میکنند، نه ذکری دارند و نه اعمال خاصی را به اجرا درمیآورند، چطور ما با اطمینان میگوییم حلقه، اتصال با جن است؟ و من پاسخ دادم، شاهکلید کار حلقه، «تسلیم محض» شدن شماست. من به او و همه کسانی که در اتصالات مینشینند حق میدهم که فکر کنند این عمل ساده چطور میتواند اینقدر آسیبرسان باشد؟ واقعیت این است که ناآگاهی ما از این ماجرا سبب درگیرشدن ما میشود؛ چراکه روش کار، بسیار موذیانه است و شاید کمتر کسی به گوشش خورده باشد که به این روش میتوان با جنها ارتباط گرفت.
البته هرتسلیمشدنی شاید به اینجا منجر نشود، ولی باید در نظر داشت، ارتباط خود طاهری با جنها به عنوان حلقه اول این اتصال، شروع ماجراست؛ بنابراین تعریف «حلقه» چندان هم بیربط نیست! فقط پایان ماجرا آن چیزی که گفته میشود نیست؛ یعنی خدایی در کار نیست، رحمانیتی در کار نیست. رحمانیت خدا هیچوقت اینقدر آسیبرسان نمیتواند باشد. این با عقل و منطق جور درنمیآید که خدا به این روش رنجآور به درمان ما بپردازد یا ما گناهانی مرتکب شده باشیم که مستوجب چنین آسیبهایی باشد! بیایید خدا و رحمانیت او را بهتر بشناسیم… (م.گلباز)
سلام؛
من یک دوست مسیحی دارم که میگفت مسلمون شده. اوایل که باهاش حرف میزدم، بهشدت سرم گیج میرفت و حالم دگرگون میشد.
یه بار بهش گفتم: شرمان! تو یک انرژیای داری که حال من و بد میکنه. گفت: چیزی نیست.
یه شب بهم گفت: چشمات و ببند. منم دراز کشیدم و چشمام و بستم.
بعدش حس خاصی بود؛ حس میکردم روحم داره از تنم جدا میشه. بهزور چشمام و باز کردم.
بهش گفتم: تو چیکار میکنی؟ (من خیلی ترسیده بودم.)
گفت: چیزی نیست. یک درمانه که داره روت انجام میشه. این اتفاقها هم مشکلاتی هستن که حس کردی از بدنت خارج میشن.
وقتی بیشتر ازش پرسیدم، میگفت: من مث یک سیم اتصالم که تو رو به خدا وصل میکنم.
این احساسا دروغ نبودن. من الانم که دارم مینویسم، سرم مورمور میشه. اوایل جدیش نگرفتم بعد اون شب، تا یه روز ظهر با هم چت میکردیم، من حالم خوب نبود. بعد پرسید: چته؟ منم گفتم: پریودم. درد داشتم.
گفت: تو بخواب درست میشه.
من خوابم برد. وقتی بیدار شدم، خونریزیم کامل قطع شده بود تا ۲ هفته بعدش. اول خندیدم؛ اما بعد فهمیدم که جداً یه خبرایی هست. اون یه آدم عادی نیست. بعد چندوقت بم گفت: من به تو [این روش رو] انتقال دادم. میتونی فرادرمانی کنی.
برای اولینبار من این کلمه رو شنیدم؛ یک کلمه که بتونم سرچش کنم.
همون موقع به من گفت: حالا ارتباط بگیر.
اینا جدا توهم نیست. من میتونم ثابتش کنم. یه جاهایی از تنم تیک میزد؛ مث همون شب اول که درد شدیدی داشتم تو پاهام.
بعد گفت: آره وصلی.
چون من کتفم تیک زد. من خودم تو تعجب بودم.
بهش گفتم: اما من صلاحیت داشتن همچین قدرتی و ندارم. اصلاً داستان این قضیه چیه؟
گفت: نه اگه صلاحیت نداشتی، قبولش نمیکردی.
من اصلاً نمیدونم چجوری وارد این قضیه شدم.
بعد بم گفت: بیا تا فایلهای صوتی و جزوه رو بت بدم بخونی.
منم قبول کردم. اون شب تا صبح کابوسای بدی دیدم. چیزی که در مورد من خیلیخیلی کم سابقس.
صبح با یک ترسی از خواب بیدار شدم و همین کلمه فرادرمانی و سرچ کردم. دیدم که چیزای بدی در موردش هست. در حد مرگ خوف کردم. آخه من از بچگیم از جن میترسیدم. یکی هم نوشته بود که این ارتباطها باعث کابوسن. به دوستم زنگ زدم.
گفتم: این قضیه جزو عرفانهای ساختگی و از برنامههای فراماسونه؟
گفت: نه؛ برات متاسفم. اینجور نیست…
و قانعم کرد. رفتم فایل کتاب و فایلای صوتی که بم داد، (همون موقع هم همش حس استخون درد داشتم) جلسه اولشو کامل گوش دادم. فرداش با یک استادی کلاس داشتم که از نظرم خیلی پاک و مذهبیه. به محض ورودش به کلاس نفسم قطع شد و با دو رفتم بیرون.
بعد از برگشتنم جداً آدم قبل نبودم؛ یعنی تا سرحد خفگی کامل رفتم و برگشتم. بهزور سر کلاس نشستم و با درد و اصلاً انگار تمام بدنم سر بود. کار به جایی رسید که هر کدوم از بچههای دانشگاه منو میدید، کاملاً متوجه میشد حالم طبیعی نیست. خودمم نمیدونستم چی شده! فقط درد شدید و حس بودن تو نبودن. چطور بگم… مث رفتن به حالت اقما شاید… مثلاً نشسته بودم توی سایت رو صندلی… بعد یدفعه دیدم اومدم پایین نشستم رو زمین… انگار اختیارم دست خودم نبود. اگه خودم کسی و اینجوری میدیدم، میگفتم این دیونه شده. خدایی میفهمم دوستام چقد با معرفتن که فقط سعیشون آروم کردنمه.
تو این حالتا به شرمان زنگ زدم. گفتم: شرمان اینجوری شده… حالم خرابه.
گفت: آره؛ باید حواست باشه. بعضی آدما دعا دارن… طلسم دارن… بهت آسیب رسیده! باید لایه محافظت و میگرفتی.
دیروز داشتم قسمت اول جلسه دوم و گوش میدادم. دردام کمتر شدن. رو یکی از دوستام هم امتحان کردم. امروز ظهر اونم حس کرد بود بدنش تیک زد!
من نمیدونم باید چیکار کنم. فقط یه چیزی هست. من خیلی میترسم.
راستی یه چیز دیگه… توی لبتاب شرمان یک پوشه بود به اسم جن! من گیر کردم… به کامنتم جواب بدین… تنهام نذارین… جداً حس سردرگمی دارم… منتظرم…
نسترن
اگه درمان بیماریهایی صعب العلاج رو انجام میدن یعنی سیستم حساب شده خداوند اینها رو هدایت میکنه. چراباید همچنان کناره گیری کرد ممنون میشم راهنمایی بفرمایین.
سلام.ببنید یک پیش فرض اشتباه در سخن شما وجود دارد و آن «قطعی دانستن روش های درمانی فرقه ی حلقه» است.
به این نکات لطفا توجه بفرمائید و توضیحات بیشتر را در مقاله ی «دلایل بُطلانِ عرفان و درمان در فرقه ی حلقه» در همین سایت مطالعه بفرمائید.
http://talashmedia.ir/post/1425
یکم) روش های درمانی فرقه حلقه در هیچ جایی (چه در ایران و چه در خارج از کشور) اثبات نشده است به اعتبار علمی.
دوم) بسیاری از پزشکان و دانشمندان مطرح این روش ها را رد کرده و یا خرافی دانسته اند.
سوم) سیر و سلوکِ به ظاهر عرفانیِ آقای طاهری از سوی بزرگان دینی، انحرافی دانسته شده است.
چهارم) روش های درمانی حلقه و آموزه های طاهری بلای جان عده ای افراد بی گناه شده است و عده ای دیگر را آسیب زده است و باعث آسیب های مختلفی بر جامعه شده است.آیا یک روش الهی و عرفانی اینقدر آسیب دارد؟ پس می توان نتیجه گرفت این روش ها اصلا الهی و درمانی نیستند.درمان هایی هم که در این فرقه اتفاق می افتد مقطعی است و بیماری افراد بعد از مدتی بازگشت می کند.
توضیحات بیشتر و دلایل بُطلان عرفان و درمان این فرقه را در مقاله ی یاد شده پیگیری بفرمائید.