من به عنوان یکی از شاگردان عرفان حلقه از دو سال پیش (آذر ۸۹) در کلاسها شرکت کردم، به انگیزه اینکه با فرادرمانی که گفته میشد، شاخهای از طب مکمل است، آشنا شوم. از آنجایی که سایر روشهای ذهنی مثل TM یا درمانی مثل ریکی را نیز انجام میدادم، کنجکاو بودم که این کلاسها چه جور مطالبی را شامل میشوند؛ البته با معرفی همسرم که توسط همکارش نام کلاسها را شنیده بود، من هم ترغیب شدم و همراه با همسرم کلاسها را آغاز کردم.
از همان جلسات اول سؤالات زیادی برایم مطرح میشد که بسته به شرایط، برخی را میپرسیدم و معمولاً به جواب روشنی نمیرسیدم یا میگفتند در ترمهای بالاتر پاسخ داده میشود که تا امروز که ترمها را تمام کردهام و تا مستری ترم ۳ هم گرفتهام، بیجواب مانده است. اشکالات متعددی که از این فرقه گریبانگیر تعداد زیادی از شاگردان شده، به حدی زیاد است که حتی از لحاظ آماری هم قابل چشمپوشی نیست. من مواردی که خودم برخورد کردهام را ذکر میکنم:
در طول ترمها من بیرونریزی خاصی نداشتم؛ از قبیل غیرارگانیکها یا دیدار اشباح و ارواح و… ولی تعداد زیادی از شاگردان دچار حالات توهمی میشدند که گاهی شدت پیدا میکرد و تعدادی مجبور به مراجعه به روانشناس و… میشدند.
اما در زندگی اخلاقی و خانوادگی ما اتفاقات منفی زیادی افتاد. اول ترک نماز که کمکم شروع شد و با «ترمزدستی»[۱] توجیه شد؛ به طوری که همسر من که حتی نماز شب میخواند، به طور کامل ترک نماز کرد و میگفت نماز اتصالی[۲] داریم، نه دولا راستشدن الکی. بعد فضیلتهای اخلاقی تبدیل به رذایل اخلاقی شد. راستگویی، صداقت، شفافیت و… همه جایش را به دروغ، پنهانکاری، بداخلاقی و… داد که در جواب میگفتند، خروج است، بیرونریزی است. تیک شخصیتی[۳] است و برطرف میشود. تا کی؟ میگویند تا کی نداریم، شاید تا آخر عمر! کسی بیرونریزی داشته باشد.
به فرزندم هم برای آرامشداشتن و سلامتی اتصالی میدادیم که روزبهروز پرخاشگرتر میشد و نهتنها آرام نبود، بلکه بدتر هم شده بود که در مورد او هم میگفتند خروج است. من نهتنها یکی از مشکلات جسمیام درمان نشد که مشکلات عاطفی-روحی شدید پیدا کردم و زندگیم به مرز طلاق رسید.
بعدها مسترها کلاس «قرآن از منظری دیگر» برگزار کردند و شروع کردند به تفسیر قرآن و ربطدادن آن به درسهای طاهری: مثلاً «هشت درِ بهشت» همان هشت ترم طاهری است و… .
همسرم بهشدت مشغول کلاسرفتن و کلاسگذاشتن بود؛ به طوری که فرزندم را اصلاً نمیدید و اگر گاهی هم منزل بود، بسیار بیحوصله و بیقرار بود و دائماً میگفت که بچه را کنار ببرم. ما دائماً در مورد عرفان و اخلاق و… بحث میکردیم و ایشان در نهایت میگفت: «کی گفته که عارف خوشاخلاق و راستگو و… این چیزهاست؟ در راه خدا شاید هرکاری لازم بشه! حتی کارهای ظاهراً منفی.»[۴]
به هر حال بعد از مدتی من متوجه روابطی در کلاسهای عرفان حلقه شدم؛ از جمله اینکه به نام «وجهالله»بودن و اینکه ما همه جلوه خداییم و در عالم عشق، محرم و نامحرم نداریم، روابط غیرشرعی گستردهای در بسیاری از افراد مجموعه جریان دارد که با آیات قرآن برایش سند و مدرک میآورند.
همسرم یکبار برای من نامه نوشت که ناچار از اطاعت فرمان خداست و باید هجرت کند! که البته برگشت؛ ولی سه ماه بعد بیخبر ما را ترک کرد؛ به طوری که کار به آگاهی و اعلام مفقودی رسید. چند نفر از مسترها به شاگردانشان گفتهاند که چون «قفل ذهنی» دارند، باید با رابطه جنسی قفلهای ذهنیشان باز شود! و یا با تفسیر سوره نساء پی بردند که عشق روی پله عشق باید اتفاق بیفتد؛ یعنی نیازی به حلال و حرام نداریم.
به هر حال همسر من در طول این دو سال روزبهروز از لحاظ جسمی و روحی بدحالتر میشد. به کارش لطمه خورده بود و دائم از محل کار خارج میشد، برای کارهای مربوط به کلاسها؛ به طوری که اخطار دریافت کرده بود. تصمیم گرفته بود، کار را ترک کند و فقط کلاس بگذارد. وقتی پرسیدم، زندگی من و بچه چه میشود، میگفت: «فقط خدا هست، مگه بچههای زیر پل چی میشن؟!»
تمام اطرافیان متوجه تغییر حالت منفی او شده بودند. من هم پس از پایان ترمها با توجه به نتایج بسیار منفی کلاسها از لحاظ عملی و بررسیهای مکتوب خودم در تمام مبانی کتابهای آقای طاهری متوجه تناقضات و ایرادات شدید این فرقه شدم و دست از آن شستم.
در حال حاضر فرزندم حال بسیار مناسبتری دارد و خودم هم آرامش بیشتری دارم؛ ولی همسرم هنوز درگیر تبعات ذهنی و روحی و فیزیکی این اتفاقات است. با تحقیقاتم متوجه شدم که زندگیهای بسیاری در این مجموعه به هم ریخته است و بسیاری از زوجهایی که ظاهراً طلاق هم نگرفتهاند، پایبندیهای اخلاقی به هم ندارند.
خانم ن. ز، آذرماه ۱۳۹۱
[۱]. طاهری معتقد بود درک عبادت مهمتر از بهجاآوردن رسم آن است و میگفت نمازخواندن نباید به معنی دولاراست شدن باشد؛ به همین دلیل از اصطلاح ترمزدستی استفاده میکرد و به پیروانش میگفت گاهی لازم است ترمز نماز را بکشیم و مدتی نماز نخوانیم تا بهتر آن را درک کنیم. این نقل به مضمون است؛ اما یک فایل صوتی به این آدرس در اینترنت وجود دارد که خود طاهری درباره این اصطلاح توضیح میدهد:
http://s1.picofile.com/file/7107256769/tormoz_dasti_ebadat_taheri.wav.html
[۲]. ر.ک. وبلاگ راه کمال شرح حلقهها، ترم هشت
[۳]. ر.ک. وبلاگ راه کمال شرح حلقهها
[۴]. از دیدگاه این عرفان، شیطان «نعمت» و «اولین معلم» انسان است. طاهری با اشاره به جمله «ادب از که آموختی از بیادبان» و با توضیح جهان دوقطبی و مفهوم تضاد در این جهان میخواهد بگوید خوبی در کنار بدی مفهوم پیدا میکند و اگر شر نباشد خیر بیمعناست. با همین تئوری خیلی اعمال منفی برای رسیدن به نتیجه مثبت، مثبت ارزیابی میشود.