نقد ششم وهفتم وهشتم از اصل دوم وسوم
نقد ششم) کدام ادراک؟
مقصود از ادراک عالم وحدت چگونه ادراکی است؛ ادراک حسّی (تجربه)، خیالی، عقلی ویا دریافت شهودی؟
هیچیک از این موارد نمیتواند نتیجهای را که نویسنده از این ادراک، انتظار دارد (یعنی رهایی یافتن انسان از خویشتنمحوری) به دست دهد؛ زیرا حواس انسان، توانایی درک وحدت جهان را ندارند. حواس، فقط تک تک موجودات را درک میکنند. انسان نمیتواند با چشم خود، وحدت هستی را مشاهده کند یا بادست خود جهانی واحد را احساس نماید. اساساً تجربه حسی، برای بدست آوردن مفاهیمی مانند وحدت و یگانگی ناتوان است [۱]. خیال نیز پردازش ذهن بوده و واقعیّت خارجی را منعکس نمیکند. با خیال نمیتوان مطمئن بود که آنچه در خارج هست همین چیزی است که شخص، میپندارد؛ بنابراین دو راه باقی میماند: عقل و شهود. ممکن است انسان به کمک عقل، دریابد که عالم، دارای وحدت بوده و بر آن، وحدتی حاکم است اما مشکلی که در اینجا وجود دارد این است که با این ادراک نمیتوان مشکلات انسان را حل کرد و او را از خویشتن محوری رهایی داد. برای حل مشکلات انسان، نمیتوان به درک عقلانی وحدت هستی اکتفا نمود. درباره شهود نیز این مشکل وجود دارد که شهود برای هرکسی رخ نمیدهد. شهود حقایق هستی، چیزی نیست که به سادگی در اختیار همه کس باشد. یا باید انسان، از استعدادی ویژه برخوردار باشد و یا مراحل سیر و سلوک را طی کند تا به این مرحله دست یابد. عرفای بزرگ اسلامی، کتابهای عرفان عملی را برای تحقّق چنین هدفی نوشتهاند. منازل السائرین خواجه عبدالله انصاری که تا کنون شرحهای فراوانی بر آن نوشته شده نمونهای از این کتابهاست. محقق کاشانی در اصطلاحات الصوفیه در تعریف عارف میگوید: العارف من أشهده الله ذاته و أسمائه وصفاته و أفعاله فالمعرفه حال تحدث من شهوده. [۲]
عارف کسی است که خداوند ذات و اسما و صفات و افعالش رابه او نشان داده ولذا معرفت، حالتی است که از این شهود حاصل میشود.
گذشته از این اگر شهودِ تَن واحد بودن جهان هستی نیز برای کسی حاصل شود باز هم برای هدف مورد نظر در عرفان کیهانی یعنی رهایی از خویشتنمحوری نیاز به تمهیدات و برنامههای عملی دیگر خواهد بود.
نقد هفتم) رابطه ادراک وحدت با انساندوستی
رابطه ادراک وحدت جهانی با انساندوستی، معلوم نیست. جای این سؤال هست که همدلی و وحدتی که در برخی فرازهای تاریخی میان مردم ایجاد شده است مرهون چه عاملی است؟ پیامبر اکرم (ص) چگونه از قبایل وحشی عربستان، امّتی واحد و یکپیکره ساخت که به فکر یکدیگر بودند. قرآن، همدلی انصار با مهاجران را باستایش و بزرگی یاد میکند.
وَالَّذِینَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَالإیمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ وَلا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حَاجَهً مِمَّا أُوتُوا وَیُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَهٌ وَمَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ [۳] برای کسانی است که در این سرا (سرزمین مدینه) ودر سرای ایمان پیش از مهاجران مسکن گزیدند و کسانی را که به سویشان هجرت کنند دوست میدارند، و در دل خود نیازی به آنچه به مهاجران داده شده احساس نمیکنند و آنها را بر خود مقدّم میدارند هرچند خودشان بسیار نیازمند باشند؛ کسانی که از بخل و حرص نفس خویش باز داشته شدهاند رستگارانند.
چگونه پیامبراکرم (ص) این کار را انجام داده است؟ بیعتهای ایشان با اصحاب خود چه توجیهی دارد؟ آیه ذیل:
«وَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِی الأرْضِ جَمِیعًا مَا أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ»[۴]
ودلهای آنها را با هم، الفت داد؛ اگر تمام آنچه را روی زمین است صرف میکردی که میان دلهای آنان الفت دهی، نمیتوانستی؛ ولی خداوند در میان آنها الفت ایجاد کرد؛ او توانا و حکیم است.
از ایجاد الفت بین مردم توسّط پیامبر (ص) خبر میدهد. این الفت چگونه تحقّق یافته است؟ آیا پیامبر گرامی اسلام (ص) هم دیگران را به رسمیّت نمیشناخت؟ آیا او فقط به فکر خویشتن بود یا به فکر دیگران هم بود؟ چگونه به فکر دیگران بود؟
شدت مهربانی پیامبر نسبت به مردم تا حدی است که خدای متعال به ایشان میفرماید:
لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ أَلا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ [۵]
گویی میخواهی جان خود را از شدّت اندوه از دست دهی بخاطر اینکه آنها ایمان نمیآورند.
آبا پیامبر (ص) با شعور کیهانی چنین کاری کردند؟ اگر شعور کیهانی به آسانی مشکلات را حل میکند چرا راهی به این آسانی را برای ما بازگو نکرد و این همه انسان یا دست کم مسلمانان سر در گم ماندند؟ اگر هم راه دیگری برای یکدل شدن و همبستگی بیان نموده، چیست؟ آن را چگونه بیان کرده است؟
نقد هشتم) عالم کثرت و تحمّل یکدیگر
این که نویسنده گفته است: «در عالم کثرت، هیچ دو انسانی نمیتوانند یکدیگر را تحمّل کنند» درست نیست و دلیل روشنی ندارد؛ زیرا انسانها (همان انسانهایی که در عالم کثرتاند و به درک تن واحده بودن جهان هستی نرسیدهاند) تاکنون با زندگی در همین عالم کثرت و با تربیت خانوادگی و اجتماعی توانستهاند یکدیگر را تحمّل کنند. بسیاری از خانوادهها ممکن است در اول، ناهماهنگ و کم تحمّل باشند ولی بعداً با رعایت اصول اخلاقی و تربیتی به تحمّل یکدیگر دست یابند و وحدت پیدا کنند. پس چگونه به طور کلی میتوان گفت «در عالم کثرت، هیچ دو انسانی نمیتوانند یکدیگر را تحمّل کنند».
پی نوشت:
[۱]-ر.ک به: فردریک کایلستون، واحد در ادیان، ترجمه: محمود یوسف ثانی، تهران، انتشارات دانشگاه ادیان ومذاهب،۱۳۸۸، ص ۲۱۲، مفهوم وحدت، از سری مفاهیم فلسفی یا معقولات ثانیه فلسفی است که از اشیای خارجی انتزاع میشود ولی مابإزای خارجی ندارد. کثرت نیز چنین است. این دومفهوم، با حواسّ قابل دریافت نیستند.
[۲]-عبد الرزاق الکاشانی، معجم اصطلاحات الصوفیه. ص ۱۲۴.
[۳]- حشر: ۹.
[۴]- انفال: ۶۳.
[۵]- شعراء: ۳.
عجب! با فحاشی جناب طاهری به پدر یکی از آسیب دیده ها که مستند (حلقه شیطان) نشون داد معلوم شد بقول خودش هنوزز که هنوززه با این همه اتصال گرفتن ( به درک تن واحده ) نرسیده!