نقد سوم) بینهایت جهانهای ناشناخته موازی!
اگر فرض کنیم جهانهای متعدّد جدای از هم وجود دارد آیا از جمع آنها یک جهان حقیقی تشکیل میشود یا یک جهان اعتباری؟ به بیان دیگر: وقتی چند جهان، جدای از یکدیگر در نظر گرفته شود آیا میتوان به یک جهان جدیدی حاصل از آن جهانها دستیافت یا خیر؟
الف: اگر از جمع جهانهای بسیار، جهانی حقیقی تشکیل شود، در این صورت، جهان متشکل از بینهایت جهانهای ناشناخته موازی یکدیگر، معنا ندارد و اطلاق جهان به طور جداگانه بر آنها فقط یک تصوّر ذهنی بدون واقعیّت خارجی است،
ب: اگر از جمع آنها، جهانی اعتباری حاصل شود؛ به این معنا که واقعاً جهانهایی جدای از یکدیگر وجود دارد و ما همه آنها را بهصورت یک جهان، ملاحظه میکنیم چنین مطلبی معقول نیست و طبق ادلّهای که فلاسفه از قدیم، بر بطلان وجود خلأ آوردهاند باطل خواهد بود.
نقد چهارم) نفی تلازم در بینهایتی
نویسنده از بینهایت بودن خداوند، بینهایت بودن جهانها را به دست آورده است. همانطور که در ذیل اصل هشتم گفته شد خداوند، بینهایت وجودی است نه بینهایت زمانی یا مکانی و یا عددی. حال آیا میتوان از خدایی که بینهایت وجودی است، جهانهای بینهایت عددی را به دست آورد؟
به عبارت دیگر: استدلال نویسنده به این شکل است؛ خداوند، بینهایت است؛ پس تجلّیات او بینهایت است و در نتیجه: جهانها بینهایت است. نادرستی این سخن بدین دلیل است که: خداوند، بینهایت وجودی است و نمیتوان به بینهایتی او تمسّک نموده و بینهایتی عددی جهانها را به دست آورد.
نقد پنجم) جهان یکپارچه متعدّد!
نویسنده در اصل هفتم، تجلّیات خدا را واحد و یکپارچه دانسته میگوید:
تصویر چند پارچگی برای خداوند محال است و او یکپارچه و در وحدت میباشد؛ لذا تجلّیات او (جهان هستی) نیز میبایستی یکپارچه و در وحدت بوده، چیزی به آن قابل اضافه شدن و یا کم کردن نمیباشد[۱].
اما در این اصل، تجلّیات یار را متعدّد و نامحدود میشمارد. جای این سؤال هست که بالاخره آن واحد بودن درست است و یا این تعدد و بینهایت بودن! دستکم این مطلب نیاز به توضیح دارد که منظور از آن واحد بودن چیست و منظور از این بینهایت بودن به چه معنایی است.
نقد ششم) فقدان پشتوانه
به نظر میرسد در اینجا نویسنده دو مطلب را که یکی به فیزیک مربوط میشود (جهانهای موازی) و دیگری به متافیزیک (تجلّیات یار) در کنار یکدیگر گذاشته تا از آنها نتیجهای را دریافت کند. در واقع وی برای اثبات یک نظرّیه فیزیکی از مسئلهای که در فلسفه مطرح میشود استفاده کرده است. البته استفاده او از این مسئله یا تعبیری عرفانی (تجلّیات یار) انجام شده است. بدین ترتیب با استفاده از تعبیری عرفانی (تجلّیات یار) و مبنایی فلسفی (نامحدود بودن) سعی نموده فرضیهای را که برخی در دانش فیزیک مطرح کردهاند (یعنی جهانهای موازی) اثبات نمایند.
بیشک چنین استفادهای، تأمل برانگیزاست؛ زیرا چگونه میتوان از مبنایی فلسفی، به اثبات چنین نظریهای پرداخت که هنوز نزد صاحبنظران آن دانش، قطعی نیست. وجود جهانها یا کیهانهای موازی هنوز قطعی نیست؛ زیرا این مسئله در حیطه تجربه انسان قرار ندارد و دلایل عقلانی نیز آن را تأیید نمیکند.
کیهان ما چون مورد مشاهده ماست پس وجودش قطعی و حتمی است. اما کیهانیهای موازی، کیهانهای هالهای، و فرا کیهان، مورد مشاهده مستقیم ما نیستند، وجودشان متحمل و غیرقطعی است[۲].
جهانهای موازی فرضیهای غیرقطعی بوده و هنوز دلیل قطعی بر اثبات آن وجود ندارد و تمسّک نویسنده به بینهایتی خداوند برای اثبات جهانهای موازی نادرست است.
نویسنده که به مجازی بودن جهان هستی باور دارد در اصل بعدی؛ وجود جهان هستی و منظره داشتن آن را وابسته به وجود ناظری میداند.
۱- عرفان کیهانی، ص ۶۴
۲- محسن فرشاد، رازها و رمزهای کیهانی، ص ۱۹۶
با عرض سلام و خداقوت.
از مطالب خوبی که منتشر می کنید استفاده می کنیم. فقط یک پیشنهاد داشتم و این که اگر زحمتی نیست از سخن و نظر عرفای بزرگ این مرز و بوم مطالبی بگذارید تا هم تفاوت عرفان حقیقی با عرفان های قلابی مثل حلقه برای آنان که کم اطلاع هستند روشن شود و هم چیزی یاد بگیریم. یاعلی
فعلا که علم به حقیقت جهان های موازی و دیگر موارد رسیده
بیسواد