* نقد سوم) متعلق اشتیاق
نویسنده در این اصل از متعلق این اشتیاق سخنی به میان نیا روده اما از موارد دیگر سخنان وی به دست میآید که منظور، اشتیاق به اتصال به شبکه شعور کیهانی است.[۱] در سخن عارفان، متعلق اشتیاق، حق است. آغاز راه اشتیاق، شوق محبت، بعد از آن، دلدادگی و در آخر، اشتیاق است. از این رو فرد مشتاق، در آغاز باید حق را بشناسد، بعد محب او شود، سپس دلداده او گردد و سرانجام از کوی اشتیاق سردرآورد.
در عرفان کیهانی، شناخت خدا و اعتقاد به او شرط نیست.[۲] عارف در نگاه عرفان کیهانی فقط کافی است به شعور کیهانی معتقد باشد؛ فرقی نمیکند به خدای متعال، معتقد باشد یا معتقد نباشد؛ بنابراین اشتیاقی که در این اصل مطرح میشود با اشتیاق مورد نظر در عرفان اسلامی و ایرانی متفاوت است.
متأسفانه عرفان کیهانی، بنیادهای خود را از عرفان اسلامی و ایرانی نگرفته است. روش استناد بنیانگذار این عرفان به اصطلاحات عرفانی، سطحی است؛ به این معنا که وی شالوده عرفان خود را از مکاتب غیر اسلامی، مانند مکاتب هندی و چینی و یا علوم جدید مانند فیزیک کوانتوم (که ریشه در تفکرات شکاکانه دارد) گرفته است ولی برای همگونگی این مطالب، از اصطلاحات عرفانی و معنوی در حوزه اسلام بهره میگیرد. در این روش، اصطلاحات، به جای استعمال، استعمار میشوند؛ اصطلاحاتی چون وحدت و کثرت، عشق، کمال، اسرار، تسلیم، صراط مستقیم، قداست و حتی واژه عرفان به چنین سرنوشتی دچار میشوند.
متعلق اشتیاق در قرآن کریم
قرآن کریم نعمتهای بهشتی را شایسته اشتیاق میشمارد؛
إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِی نَعِیمٍ ﴿۲۲﴾ عَلَى الْأَرَائِکِ یَنْظُرُونَ ﴿۲۳﴾ تَعْرِفُ فِی وُجُوهِهِمْ نَضْرَهَ النَّعِیمِ ﴿۲۴﴾ یُسْقَوْنَ مِنْ رَحِیقٍ مَخْتُومٍ ﴿۲۵﴾ خِتَامُهُ مِسْکٌ وَفِی ذَلِکَ فَلْیَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ ﴿۲۶﴾ ؛[۳]
مسلماً نیکان در انواع نعمتاند، بر تختهای زیبای بهشتی تکیه کرده و (به زیباییهایی بهشت) مینگرند، در چهره هاشان طراوت و نشاط نعمت را میبینی و میشناسی، آنها از شراب زلال دست نخورده و سربستهای سیراب میشوند، مهری که بران نهاده شده از مشک است و در این نعمتهای بهشتی راغبان باید بر یکدیگر پیشی گیرند.
و یا از اشتیاق دیدار خدا سخن میگوید:
فَمَنْ کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا؛[۴]
هر که به لقای پروردگارش امید دارد، باید کاری شایسته انجام دهد، و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند.
برخی از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله ی و سلم) اشتیاقی دیدنی به شنیدن آیات الهی و عمل به دستورات جهادی داشتند:
وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ ؛[۵]
هر زمان آیاتی را که بر پیامبر (اسلام) نازل شده بشنوند، چشمهای انها را میبینی که (از شوق) اشک میریزد، به خاطر حقیقتی که دریافتهاند؛ انها میگویند: «پروردگارا! ایمان آوردیم؛ پس ما را با گواهان (و شاهدان حق) بنویس،
وَلَا عَلَى الَّذِینَ إِذَا مَا أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لَا أَجِدُ مَا أَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوْا وَأَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنًا أَلَّا یَجِدُوا مَا یُنْفِقُونَ؛[۶]
ایرادی نیست بر آنها که وقتی نزد تو آمدند که آنان را بر مرکبی (برای جهاد) سوارکنی، گفتی: «مرکبی که شما را بر آن سوار کنم، ندارم» (از نزد توا بازگشتند در حالی که چشمانشان از اندوه، اشکبار بود؛ زیرا چیزی نداشتند که در راه خدا انفاق کنند (و با آن به میدان بروند).
ممکن است در اینجا گفته شود: در واقع، مطلب عرفان کیهانی با قرآن، یکی است و علت تغییر عبارتها این است که نویسنده، میخواهد عموم مردم را به سلوک عرفانی و عرفان ایرانی جذب کند و این مقتضی است که از ادبیاتی متفاوت برای مخاطبان، استفاده شود تا دافعه نداشته باشد.
پاسخ این است که: اولاً: محتوای دو مطلب بالا (یعنی نگاه قرآن و نگاه عرفان کیهانی به متعلق اشتیاق) با یکدیگر متفاوت است و با تفاوت محتوا نمیتوان به یک هدف رسید و ثانیاً: استفاده از ادبیات متفاوت، معنایش این است که ادبیات قرآن رسا نیست و نمیتواند عرفان را به خوبی به مخاطبان جهانی عرضه کند و باید ادبیات آن را تا حذ تغییر محتوا، تغییر دارد تا به مذاق دیگران خوشایند آید، در حالی که قرآن به سوی همه مردم فرستاده شده است. قرآن کریم برای همه مردم در همه زمانها آمده و پشتوانه انسان درسلوک عقلی، شرعی و عرفانی است. بنابراین، راه درست این است که از هدایتهای قرآن کریم بهره بگیریم تا به ورطه انحراف نغلطیم؛
إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَیُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا کَبِیرًا ؛[۷]
این قرآن، به راهی که استوارترین راههاست، هدایت میکند؛ و به مؤمنانی که اعمال صالح انجام میدهند، بشارت میدهد که برای آنها پاداش بزرگی است.
بنابراین اگر کسی بخواهد عرفانی در پرتو هدایت قرآنی داشته باشد لازم است زلال وحی الهی را بدون شائبه و آمیزههای بشری به مخاطبان عرضه کند.
ادب استفاده از قرآن کریم
تذکر این نکته نیز بجاست که: مراجعه به قرآن کریم دو گونه است:
اول: در خدمت قرآن بودن، به این معنا که انسان برای شنیدن کلام الهی و بهره گیری از معارف نورانی آن به قرآن مراجعه کند و آنچه را که این کتاب آسمانی میگوید بشنود و پیروی کند.
دوم: به خدمت گرفتن قرآن. به این معنا که انسان، ابتدا حرف خودش را بزند و نظر خودش را بدهد و سپس آیه قرآن را شاهد حرف خود گرفته و سعی کند با تکلف، از آیات قرآن، حرف خودش را استخراج کند. این روش، گونهای برخورد استعماری با قرآن است. فرقههای منحرفی که به قرآن استناد میکنند از این روش بهره میگیرند اما آنان که خدای متعال قلبشان را با هدایت خود نورانی کرده همواره در خدمت قرآن هستند. روش استعمارگران قرآن، این است که با سهل انگاری، درباره آیات نظر میدهند و به میل خود، آیات را معنا میکنند.
این اصل با سایر گفتههای نویسنده در تضاد است چنانکه با آموزههای قرآن کریم و عرفان اسلامی سازگاری ندارد.
پیش از این گفته شد که عرفان عملی عرفان کیهانی با تشکیل حلقه درمانی صورت میگیرد. نویسنده، در اصل بعدی، شرط تحقق موضوع حلقه؛ یعنی «تسلیم» را بیان میکند.
پی نوشت:
[۱] ر.ک. به: عرفان کیهانی ، اصل ۱۹، ص ۸۳ و انسان از منظری دیگر. ص ۸۳.
[۲] ر.ک به: عرفان کیهانی، اصل ۳۴ ص. ۱۰۲.
[۳] مطففین: ۲۶.
[۴] کهف: ۱۱۰.
[۵] مائده:۸۳.
[۶] توبه: ۹۲.
[۷] إسراء: ۹.