به گزارش بهداشت معنوی، حجتالاسلام والمسلمین حمیدرضا مظاهری سیف، در نشستی با عنوان «معنویت در گفتمان انقلاب اسلامی با تأکید بر دیدگاه امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری» که در کتاب درآمدی بر مطالعات معنویت (مجموعه نشستها و سخنرانیها) که به کوشش حجتالله آزاد و احمد شاکر نژاد و از سوی پژوهشکده اخلاق و معنویت پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی مشروح آن منتشر شده، گفته است:
واژه معنویت در گفتمان انقلاب اسلامی، صرف یک واژه است، که برای تفنن در عبارت به کار میرود؛ یا به اصطلاحی خاص تبدیل شده و مفهومی مخصوص به خود دارد؟ اگر این واژه مفهوم مشخص و مخصوصی دارد، دقیقا بر چه معنایی دلالت میکند؟ معنویت با این معنا چه نسبتی با تدین دارد؟ نسبت معنویت با فقه، عرفان و اخلاق در این گفتمان چیست؟
حجتالاسلام والمسلمین مظاهری سیف معتقد است که معنویت یک علم است، که میتوانیم آن را در منظومه علوم اسلامی جانمایی کنیم. ایشان با تمرکز بر آثار شفاهی و مکتوب امام خمینی و آیت الله خامنهای به تحلیل معنویت در دیدگاه رهبران انقلاب اسلامی پرداخته و معنویت را بسان یک علم در نسبت با سایر علوم اسلامی تعریف میکند.
مفهوم معنویت از منظر امام خمینی (ره)
درباره رویکرد امام در چیستی و تعریف معنویت، در چند موضع از سخنان امام میتوان بهره برد. ایشان در این مواضع بین بعد مادی و معنوی انسان تفاوت میگذارند و میگویند انسان موجودی دو بعدی است: بعد مادی و ظاهری و بعد معنوی و باطنی. ترکیب این دو بعد است که انسان را به کمال مخصوص خود میرساند. ایشان در جایی از سخنان خود میگویند: «انسان دو جنبه دارد؛ یکی جنبه معنوی و دیگری جنبه ظاهری و مادی. » (صحیفه ج۸ص۲۲۲) در جنبه معنوی تعلیمات خاص خود و در جنبه ظاهری و مادی نیز تعلیمات ویژه خود را داراست. به عبارت دیگر ایشان به دو حوزه تربیتی جداگانه اشاره میکنند که فرآوری نهایی این دو حوزه تربیتی، انسان کامل است.
در سخنان ایشان کاربرد دیگری درباره معنویت مشاهده میشود و آن این که به جهان نگرش دو بعدی دارند. جهان هستی علاوه بر صورت ظاهری دارای بعدی معنوی هم هست. در این جا معنویت به منزله وصفی برای تعریف جهان است نه انسان. ایشان میگوید: «اسلام در همه چیزش، مقصد اعلی را در نظر دارد. نظر اسلام به موجودات طبیعی در راستای همان مرتبه اعلا است. نظر اسلام به طبیعت به جهت آن است که طبیعت صورتی از الاهیت در خود دارد و در هر نظری به موجودات طبیعی بعد معنوی آن را در نظر دارد. نظر به انسان نیز به جهت آن است که او موجودی است که قابلیت الهی شدن را دارد. تربیتهای اسلام، تربیتهای الهی است.» (صحیفه، ج۸ص۴۳۴)
در این تعریف نیز مشاهده میکنیم که اگر معنویت وصفی برای جهان است، باز هم به تربیت انسان و درک و بینش او مربوط میشود؛ یعنی انسانی که تربیت معنوی یافته است میتواند جنبه معنوی جهان هستی را کشف کند و به تماشا بنشیند. بنابراین، به نظر میرسد معنویت با انسان گره خوررده است.
پرکاربردترین و به نحوی مهمترین تعریف معنویت را الکینز مطرح کرده است. این تعریف در منابع جامعهشناسی و روانشناسی و نیز در حوزه علوم پزشکی در موضوع سلامت معنوی بسیار به کار رفته است. ال کینز و گروه همکار او با بررسی و فراتحلیل تعاریف پیش از خود به این تعریف دست یافتند. ال کینز در تعریف معنویت میگوید: «شیوهای از بودن و تجربه که به واسطه آگاهی از یک بعد متعالی و بنابر ارزشهای مشخص از لحاظ خود، دیگران و طبیعت و زندگی توصیف میشود. » (الکینز۱۹۸۸)
انسان تجربهای از بعد غیرمادی دارد و در این کشف بعد فرامادی خودش را تفسیر میکند؛ خود و جهان هستی را از منظر دیگری میبیند. خلاصه این که زندگی او رنگ و بو و جهت و سوی دیگری پیدا میکند. الکینز در ادامه این تعریف را توضیح میدهد. در این سبک زندگی معنوی، ارزشهایی ادر ارتباط با دیگران، خود، طبیعت و زندگی پدیدار میشوند که شخص آن را حقیقت غایی مرتبط میداند. این تعریف تأکیدی در مورد خدا ندارد ولی بر این باور است که یک حقیقت غایی که میتواند تجربه ما را نسبت به خودمان و جهان تغییر بدهد، منشأ پیدایش ارزشهای معنوی و شکل گیری سبک زندگی معنوی است.
به نظر میآید این تعریف بسیار شبیه دیدگاه امام به معنویت است؛ کشف بعد دیگری از عالم و انسان و و نگاه به آنان از منظر الهی. وقتی این تعابیر را در نظر میگیریم متوجه میشویم، امام سالها پیش ابعاد چنین تعریفی را مطرح کرده بودند؛ در حالی که الکینز بعد از یک فراتحلیل به این تعریف دست یافته است؛ یعنی تعاریف مختلف را بررسی کرده و در یک جمع بندی به این تعریف دست یافته است. مقصود از بیان تعریف الکنیز، بیان اصالت و مقدم بودن تعریف امام از معنویت بود.
معنویت از منظر آیت الله خامنهای
مقام معظم رهبری در تعریف معنویت بسیار سادهتر و روشنتر سخن گفته اند. ایشان در جایی میفرماید: معنویت یعنی رابطه و اتصال قلبی با خداوند. وقتی انسان از درون با خالقش در ارتباط قرار بگیرد وارد قلمروی معنویت و حریم زیست معنوی شده است. در جایی دیگر میگویند: معنویت، مجذوب شدن در مقابل لطف الهی است. جاذبهای که انسان را با خود میکشد و در مسیر قرب الهی قرار میدهد. این دو تعریف، بسیار به هم نزدیک اند. شاید به نظر بیاید تعریف دوم که بر مجذوب شدن تاکید میکند نسبت به تعریف اول که صرفا یک رابطه قلبی و درونی را مطرح میکند، اخص باشد. اگر این اخص بودن را بپذیریم میتوانیم آن را بر مراتب مختلف معنویت حمل کنیم و بگوییم که این مجذوب شدن مرتبه بالایی از معنویت است و صرف ارتباط قلبی که هنوز مجذوبیت را نشان نمیدهد، مراتب پایین معنویت است.
جمع بندی و ارائه تعریفی جامع
با مرور این تعاریف میتوان به این جمع بندی رسید که معنویت استعداد روحی نامحدودی است که در ارتباط با خالق هستی شکوفا میشود. (مظاهری سیف، ۱۳۹۵ص۳۲) مواردی مثل ارتباط با خدا، مجذوب شدن در رابطه با خدا و رسیدن به تجربههای متفاوتی از خود و جهان هستی، نتایجی است که این شکوفایی به دنبال دارد؛ بنابراین معنویت استعدادی نامحدود برای ارتباط با خدا است.
استعداد نامحدود دانستن معنویت، نکته بسیار مهمی است، که بسیاری از معضلات امروز در تعریف معنویت و مطالعات مربوط به معنویت در رشتههای گوناگون از جامعهشناسی گرفته تا الهیات و پزشکی را حل میکند.
یک مشکل بزرگ در تعریف معنویت، منطبق شدن آن با سلامت معنوی است. در چنین حالتی بین معنویت و سلامت معنوی تفاوتی پیدا نمیشود؛ اما وقتی معنویت را یک استعداد تعریف میکنیم؛ آنگاه این استعداد ممکن است، شکوفا یا تباه شود. پس سلامت معنوی یا بیماری معنوی معنی دار خواهد شد.
این موضوع که معنویت به صورت یک استعداد نامحدود نهفته در روح انسان است، شواهد مختلفی در فرمایشات امام و مقام معظم رهبری دارد. حضرت امام با عنوان فطرت کمال طلبی در این باره توضیح می دهد (امام خمینی؛۱۳۸۰ ص۱۸۳) و نیز در جای دیگر میفرماید: «انسان حد ندارد. انسان بیحد است. انسان در معنویات هیچ حدی ندارد تا جایی که به مبدأ کمال که مبدأ نامتناهی است باز میگردد. » (صحیفه ج۱۸ص۱۵۹) مقام معظم رهبری هم در جای میگویند: «باب علم و توحید و معرفت به پروردگار باب محدود و راه بن بستی نیست؛ راه بینهایتی است که همه انبیاء و اولیاء در این راه مشغول پیشرفت و تکامل نفس و فراهم کردن معرفت بیشتر نسبت به ذات مقدس پروردگار و صفات کمالیه حضرت حق هستند. » این قابلیت نامحدود برای رشد و توسعه را معنویت مینامیم.
نسبت دین و معنویت در گفتمان انقلاب اسلامی
معنویت عمومی و فراگیر است؛ حتی انسانهای بیدین نیز معنویت را به صورت بالقوه دارند. همین معنویت است که انسانها را به دین جذب میکند. این نکته نیز در سخنان امام وجود دارد. ایشان در جایی میگویند: «دوره مادیگری و چنین حرفهایی گذشته است.» در سخنان رهبری نیز این نکته وجود دارد: «انسانها در حال بازگشت به معنویت هستند و همین، بازگشت به دین خواهد بود.» تقدم معنویت بر دین از این سخنان استنباط میشود.
دین همیشه معنوی نیست و معنویت هم همیشه دینی نیست ولی معنویت حقیقی، معنویت دینی است و هنگامی که فرد در معنویت به درستی پیش برود به معنویت دینی میرسد و دین باعث شکوفایی معنوی او خواهد شد. معنویت خارج از دین یا ناقص میماند و یا آسیب زا میشود. اما معنویت در بستر دین به کمال میرسد و سالم و سلامت بخش خواهد بود.
از سوی دیگر دین هم همیشه منطبق بر معنویت نیست و این دو با هم رابطه عام و خاص من وجه دارند. در سخنان امام و رهبری میتوان سه نوع دینداری و سه نوع اسلام را به صورت شفاف از هم تفکیک کرد. اسلام سلطنتی و آمریکایی که ابعاد معنوی دین را کاملا کنار گذاشته است و دین را برای تأمین آسایش و رفاه دنیوی میخواهد. این اسلام کاملا مردود است و تکلیف آن روشن است.
اسلام دوم، اسلام متحجرانه است که آن نیز با معنویت در گفتمان انقلاب در تقابل است. سخنان بسیاری از امام خمینی درباره این اسلام مطرح شده است. عبارت معروف ایشان که میگوید:« خون دلی که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختیهای دیگران نخورده است» (صحیفه ج۲۱ص۲۷۳-۲۹۳) ناظر به همین اسلام است. ایشان در نامهای به سید حمید روحانی برای تدوین تاریخ انقلاب، تأکید میکنند که «شما اسلام متحجر و اسلام ناب را به خوبی نشان دهید و رنجهای روحانیون برای به ثمر نشاندن اسلام ناب را به تصویر بکشید.» (صحیفه ج۲۱ص۲۳۹-۲۴۰) در این دو اسلام، دنیا و آخرت از هم جدا در نظر گرفته میشوند. اسلام سرمایه داری معطوف به دنیا و اسلام متحجرانه معطوف به آخرت است.
اسلام سوم معنویت گرا است که بر خلاف دو نوع گذشته، دنیا را جزء آخرت میشمارد. در این اسلام مادیات نیز رنگ معنوی به خود میگیرد. البته دین در این معنا مساوی معنویت نیست. اسلام معنویت گرا براساس استعداد روحی نامحدود پیش میرود و هم انسانها را در آغوش خود به سوی شکوفایی میبرد و هم خود در متن زندگی متدینان میبالد و بارور میشود.
اسلام سوم، همان دینی است که معنویت را در دامان خود رشد میدهد و خود نیز در دامان معنویت میبالد. این اسلام است که اسلام معنوی نام میگیرد و به ابعاد مادی جهان از منظری معنوی نگاه میکند. در نتیجه، معنویت که به لحاظ مفهومی از دین متفاوت است در مقام تحقق با دینی که نگاه معنوی به جهان دارد، مصداق مشترکی پیدا میکند.
نتیجه آن که اسلام و دین با معنویت انطباق کامل ندارد. معنویت اسلامی داریم؛ همانطور که معنویت غیر اسلامی هم میتوانیم داشته باشیم. اسلام معنوی نیز متصور است، همانطور که اسلام ظاهر گرا و غیر معنوی نیز تصور پذیر است.
خارج از دین و پیش از دین معنویت وجود دارد؛ اما معنویتی ناشکوفاست. اگر معنویت خارج از دین تخریب نشود و به تباهی نرود، نقش آماده کننده و سازندهای خواهد داشت. افرادی که معنوی هستند، ولی دین حق را نیافته اند با کسانی که معنوی نیستند و استعداد روحی شان را سرکوب کرده اند تفاوت زیادی دارند. تفاوت این دو گروه زمانی معلوم میشود که دین را به آنها عرضه کنیم. افراد معنوی به محض این که با دین حق روبرو میشوند، آن را میپذیرند؛ اما افراد غیر معنوی مقاومت بیشتری در برابر پذیرش حق دارند. این همان نقش آماده گری است که معنویت خارج از دین و پیش از دین دارد و در نقطهای از شکوفایی اش که به دین میرسد، آن را میپذیرد و تسلیم میشود.
علل برجستگی معنویت در انقلاب اسلامی
معنویت منبع و غایت انقلاب بود. امام و مقام معظم رهبری بارها بر این نکته تأکید کردند که ما میخواهیم پیام معنویت را به دنیا برسانیم. مقام معظم رهبری در جایی میفرماید: «رسالت فردی و تشریعی پیامبران تمام شده است؛ ولی رسالت جمعی تمام نشده است. ملت ایران شما یک رسالت جمعی دارید و آن این است که پیام معنویت را به دنیا برسانید. چون این پیام رهایی بخش است. چون این پیام نجات است. پیام پایان دادن به این برهه از تاریخ پرستمی است که ما داریم تجربه میکنیم. اصلا همه بحث صدور انقلاب به اینجا بر میگردد. حرف نوی ما این است. پیام ما برای جهان همین است.»
مزیت انقلاب اسلامی ایران همین پیام معنوی برای مردم دنیاست و انقلاب اسلامی را به عنوان استمرار قیام انبیاء و مقدمه قیام حضرت مهدی (عج) برجسته مینماید. امام نیز میفرماید:«آن انقلاب درونی اتفاق افتاد که این انقلاب بیرونی شکل گرفت و نظام شاهنشاهی فرو کشیده شد و دست آمریکا از این کشور قطع شد. این است. ما کل دنیا را میخواهیم دعوت بکنیم به این تربیت معنوی. به این تزکیه وجودی و تحول درونی که اگر این تحول شکل بگیرد همه چیز تغییر خواهد کرد. » (صحیفه، ج۱۹ص۴۷۸-۴۸۷)
تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در اثر انقلاب اسلامی، ناشی از تحول معنوی و درونی مردمی بود که با تغییر نگرش نسبت به خود و جهان هستی، عظمت و عزتی را دیدند که با این بصیرت سلطه بر آنها امکان پذیر نبود. با این تحول معنوی دیگر مردم نمیتوانستند، در برابر ستمها و مفاسد رژیم سیاسی پادشاهی ایران سکوت کنند و تسلیم آن شوند.
تحول معنوی، علت تغییرات سیاسی و ستم ستیزی مردم ایران بود، عکس نقیض این گزاره هم صادق است: عدم تحول معنوی و بیداری معنوی، موجب ستم پذیری سایر کشورهای اسلامی و حکومتهای آنها در برابر ابرقدرتهای جهان است. امام با اشاره به کشورهای اسلامی میگویند:«آنها چون تزکیه نکردند ظلم پذیرند.» (صحیفه امام، ج ۱۸، ص ۴۹۹) حاکمان فاسد آنها بر مردم مسلطند چون مردم تزکیه نکردند چون مردم به سمت معنویت نیامدند. راه نجات این است که به سمت معنویت بیایند.
هنگامی که معنویت، استعداد نامحدود انسان تعریف شد که در ارتباط با خدا شکوفا میشود، این استعداد سایر ابعاد زندگی را تحت تأثیر قرار میدهد. به همین سبب امام میفرماید: اگر انسان ساخته شود همه چیز به صورت معنویت رخ مینماید؛ یعنی مادیات هم رنگ معنویت میگیرد. هنگامی که انسان معنوی شد، جهان را نیز معنوی خواهد دید. جهان در نگاه انسان معنوی بسیار وسیعتر از جهانی است که انسانهای غیر معنوی مشاهده میکنند.
مطلب فوق را میتوان در تعابیر رهبری نیز مشاهده کرد. ایشان میگوید: از نظر معنویت اسلامی دنیا هم جزء آخرت است. یکپارچگی بر کل حیات بشر حاکم است. همه چیز در یک خط و در یک بستر معنا پیدا میکند. در چنین صورتی دنیا نیز جزء آخرت خواهد بود. این سخنان، حاوی حقایق بسیار بزرگی است و موجب تحول در جوامع و افکار بشری خواهد بود.
تباهی معنوی
وقتی بپذیریم انسان دارای قابلیت نامحدود درونی است آن گاه بسیاری از مسایل تبیین خواهد شد؛ از جمله این مسأله که چرا انسانها تلاش میکنند بر یکدیگر سلطه یابند؟ انسان چیست که اگر درنده خویی اش رشد کند، هیچ درندهای به پای او نمیرسد؟ همه این پدیدهای ناگوار را باید در همان استعداد نامحدود درونی او جست. این استعداد وقتی به امور مادی معطوف میشود، به تباهی میرود و به تجاوز و ستم تبدیل میشود؛ چون استعداد نامحدود و سیری ناپذیر به امور محدود دنیوی معطوف شده و در این امور سیری ناپذیر خواهد بود. اگر تمام دنیا را به او بدهید باز سراغ دنیای دیگر را میگیرد، تا به دارایی اش اضافه کند و تحت سلطه بیاورد.
امام خمینی در چهل حدیث بحث کمال را مطرح میکنند. در آن جا سخن از فطرت کمال طلب به میان میآورند و به انحراف این فطرت اشاره میکنند و میگویند هر چه مال به انسان بدهید او بیشتر میخواهد و این سیری ناپذیری تا بینهایت ادامه دارد. قدرت نیز همین گونه است. اگر به قدرتی دست یابد باز قدرت بیشتری میطلبد. این پتانسیل نامحدود با هیچ یک از امور مادی نه ارضاء میشود و نه به شکوفایی میرسد؛ بلکه به تباهی کشیده میشود.
سلطه گری نتیجه خارج شدن استعداد روحی از مسیر درست شکوفایی است. وقتی استعداد روحی در مسیر حقیقی خود نباشد، نظام اجتماعی ساختار سلطه گرانه پیدا میکند و دو گروه مستکبر و مستضعف پدید میآید. مستکبرین قوم خود را خفیف میشمارند و مردم نیز اطاعت خواهند کرد؛ چنان که این واقعه برای قوم فرعون اتفاق افتاد:« فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ» (زخرف:۵۴)
اگر سلطه گران امکان پیدا کنند همه جهان را به نام نظم نوین زیر سلطه میآورند. چنانکه در دوران ما با وجود وسایل نقلیه سریع و وسایل ارتباطی گسترده، دنیا کوچک شده و سلطه گران همه دنیا را به سلطه پذیری دعوت میکنند، اگر مردم نپذیرند به زور آنها را سلطه پذیر میسازند.
امام خمینی برای اینکه این استعداد روحی را توضیح بدهند این استعداد نامحدود و تبدیل شدن آن به ظلم را در جامعه تبیین کنند، تأویلی از آیه امانت مطرح میکنند. امام درباره سرباز زدن آسمان و زمین از پذیرش امانت و پذیرش انسان میفرماید: ظلوم بودن یعنی حدشکنی انسان به واسطه مقام بیحدی خودش. این، مقام بینهایت بودن و تجلی مطلق حق است زیرا بیتردید آسمانها و زمین و آن چه که در آنهاست محدود و مقید هستند حتی ارواح کلیه و مقید از پذیرش حقیقت نامحدود ناتوان هستند. آن امانت، تجلی خدای نامحدود است و تجلی نامحدود بیپایان و مطلق است و هر چه متعین و محدود باشد از حمل آن سر باز میزند؛ اما انسان با مقام ستمگری اش که از همه حدود تجاوز میکند آن امانت را با گستردگی وجودی خود حمل میکند. (مصباح الهدایه، ص۳۰) شاید بتوان تعبیر امام را به این صورت تأیید کنیم که انسان استعداد نامحدود خودش را به گونهای به ابتذال میکشاند و آن را به امور محدود بشری میکشاند و به همین سبب، تعبیر ظلوم درباره او به کار میرود. به جای این که مصداق صحیح این استعداد نامحدود را رقم زند به ظلم و تجاوز کشانده و تاریخ بشریت را از ظلم لبریز کرده است.
معنویت و رویارویی با ساختارهای سلطه
انقلاب اسلامی مدعی است اگر عدهای استعداد بینهایت طلب خود را صرف امور دنیوی و تسلط بر دیگران میکنند، در مقابل ما آن را در مسیر درست آن یعنی بیداری معنوی قرار میدهیم. این حقیقت را در سخنان امام و رهبری مشاهده میکنیم. در سخنان ایشان فراوان به این نکته اشاره میشود که مردم ایران با معنویت پیروز شدند. امام خمینی میگویند: رمز پیروزی ما فقط معنویت بود. این بود که توانست ما را قدرتمند کند و بر دشمنان غالب کند بر دشمنانی که تا دندان مسلح بودند. (صحیفه، ج۱۷ ص۳۷۷) معنویت به این جهت میتواند کارآیی داشته باشد و ساختار ظلم را درهم شکند. شکوفایی معنویت موجب قیام طبقه مستضعف در برابر طبقه مستکبر و کنار نهادن سلطه پذیری میشود.
با شکوفایی معنویت، طبقه سومی شکل میگیرد که نه سلطه گر است و نه سلطه پذیر. آنا مجاهدانی هستند که ساختارهای سلطه گرانه را در نظام اجتماعی درهم میشکنند و انقلابی اجتماعی بر شالودهای معنوی را شکل میدهند.
امام خمینی فقدان معنویت را موجب سلطه پذیری میدانند و میفرماید:«اگر معنویت در کار نباشد و همه مربوط به مادیت باشد هر جا آخور بهتر است به آن رو میکنند؛ هرچند آن آخور، آخور آمریکا باشد. دست از مبارزه و مقاومت بر میدارند.» (صحیفه، ج۷ص۴۵۴-۴۶۵) توقف انقلاب و معنویت دقیقا در چنین موقعیتی رخ میدهد.
امام در جایی میفرماید: زیر بار ظلم رفتن مانند ظلم کردن، از ناحیه عدم تزکیه است؛ (صحیفه صحیفه امام، ج ۱۸، ص ۴۹۹) یعنی تربیت معنوی و رشد معنوی در انسان اتفاق نیفتاده است که ظلم پذیری و ستم پذیری شکل میگیرد. اگر بخواهیم در ادبیات سنتی دینی، معادلی برای معنویت پیدا کنیم، باید به واژه تزکیه اشاره کنیم. دو نوع تزکیه داریم: تزکیه رفتار و تزکیه وجودی. در تزکیه رفتاری، فرد فضائل و رذائل را تنظیم میکند و از بدیها دور میشود و تلاش میکند فضائل و محاسن اخلاقی را کسب کند. این مفهوم در حوزه و چارچوب اخلاق قرار میگیرد.
تزکیه وجودی با تزکیه رفتاری متفاوت است. یعنی وجود یا همان روح رشد میکند یا به تعبیر امام خمینی روح انسان حجیم میشود. این تعبیر، محسوس سازی یک امر نامحسوس است. وقتی روح انسان رشد میکند و در ارتباط هرچه نزدیکتر و بیشتر با خداوند قرار میگیرد تزکیه حقیقی رخ میدهد: « بَلِ اللَّهُ یُزَکِّی مَنْ یَشَاءُ.» (نساء:۴۹) این کار خدا است و در اراده ما نیست. آن روح الهی هم چنان دمیده میشود و انسان رشد پیدا میکند.
در تفکر علامه طباطبائی این مسأله شفافتر تبیین میشود. ایشان معتقدند در عالم یک روح وجود دارد. قرآن هیچ وقت روح را جمع نبسته است. فقط یک روح مطلق وجود دارد: « تَنَزَّلُ الْمَلائِکَهُ وَ الرُّوحُ» (قدر:۴) ؛ « یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ» (نباء:۳۸) این روح است که ملائکه تحت اشراف و فرمان او هستند. رابطه آن روح و این روح بشری و سایر مراتب روح، رابطه سایه با صاحب سایه است. (طباطبایی. ج ۲۰، ص ۲۷۴) تعبیر علامه دقیقا چنین تعبیری است. روح، یکی است؛ اما مراتب دارد. آن روح، مطلق اوج است و این روح بشری که با تعبیر نفخت فیه من روحی آمده است و اکنون هویت همه انسان هاست، مرتبهای از آن روح است. مراتب بالاتری نیز وجود دارد و سیر در این مراتب با افزایش مرتبه و اشتداد روحی رخ میدهد. دقیقا در همین موضع است که معنویت معنا پیدا میکند. ایشان با استناد به دو آیه پیش رو میگویند: ایمان، روح است: « أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ» (مجادله:۲۲) کسانی کهایمان بر قلبشان نوشته شده است با روحی از جانب خدا تأیید میشوند. این روح، مرتبهای از همان روح است که در آیه دیگر میفرماید« نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» (حجر:۲۹)
دمش اولیه روح در اختیار ما نبود. ما نمیتوانستیم تصمیم بگیریم و انتخاب کنیم که خدایا از روح خودت در ما بدم یا ندم. خدا از ما اجازه نگرفت؛ اما استدامه این دمش را به ما واگذار کرد. اگر زمینه افزایش درجاتایمان را فراهم بکنیم، زمینه تأیید الهی أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ» (مجادله:۲۲) فراهم میشود و روح دیگری که علامه گاه از آن به روحایمان وگاه به روح تأیید تعبیر میکند، در انسان دمیده میشود که از مرتبه نفخت فیه من روحی فراتر رفته به مرتبه روح مطلق الهی میرسد که همه ملائکه در رکاب آن قرار میگیرند و نظام عالم در دست این روح مطلق قرار میگیرد. امام خمینی در کتاب مصباح الهدایه این بحث را تشریح کرده اند.
بنابراین با ساختار دوگانه مستکبر و مستضعف یا سلطه گر و سلطه پذیر روبرو هستیم. روحیه سلطه پذیری باشد شکسته شود و شکستن آن نیز با تربیت معنوی است. چیزی دیگری جز تربیت معنوی تأثیرگذار نیست. امام میفرماید همه در میدان نبرد و کارزار تجربه کردند که معنویت وایمان چقدر در موفقیتها و بالابردن توان و استقامت نیروها موثر است. در چنین موقعیتی است که مجاهدان شکست ناپذیر شکل میگیرند و میتوانند این ساختار را رقم بزنند و از وضعیت ظالمانه به وضعیت غیرظالمانه سیر کنند.
ضرورت بنیاد نهادن علم معنویت
استعداد نامحدود روحی اگر به طور مستقل و متمرکز مورد تحقیق و بررسی قرار بگیرد علم معنویت پا میگیرد و پدید میآید. موضوع علم معنویت استعداد روحی نامحدود انسان است. در منابع دین مطالب فراوانی در این باره است. بخشی از مسائل مربوط به این استعداد روحی را با تحقیقات تجربی میتوان پیش برد. به هر روی این موضوع آن قدر اهمیت دارد که باید بر آن تمرکز کرد و به حدی مسأله دارد که یک دانش گسترده را شکل دهد.
این که رؤوس ثمانیه علم معنویت چیست موضوع مفصلی است که در اینجا نمیتوانیم به آن بپردازیم و فقط این نکته را درباره موضوع این علم مطرح میکنم که تاکنون در علوم مختلف مانند اخلاق و عرفان، موضوع استعداد روحی انسان به عنوان مسألهای فرعی مطرح شده است و حتی صورت بندی دقیقی نیز از آن ارائه نشده است.
ما برای موضوعات بسیار کم اهمیتتر از استعداد روحی انسان علومی را شکل دادهایم اما در علم معنویت کوتاهی کردهایم. و چون منابع دینی ما مطالب بسیاری در این باره دارد، میتوانیم فرضیات و نظریات فراوانی را در باره استعداد روحی از متون و منابع دینی استخراج کنیم و یک علم دینی نوین را بنیاد گزاریم.
تفاوت فقه و معنویت
برای شناسایی بهتر موضوع معنویت به شکل بسیار مختصر تفاوتهای معنویت با فقه، عرفان و اخلاق را بیان میکنیم. تفاوت بین فقه و معنویت در این است که موضوع فقه افعال مکلف از حیث مطالبه مولا است؛ یعنی اینکه مولا اتیان یا عدم اتیان فعل را از بنده میخواهد. اما معنویت به استعداد روحی انسان میپردازد. این استعداد چیست؟ چگونه شکوفا میشود؟ چطور به تباهی میرود؟ اینها مسائل اساسی مطالعات معنوی و علم معنویت است.
تفاوت عرفان و معنویت
درباره نسبت معنویت و عرفان باید گفت، معنویت دروازه ورود به عرفان است. معنویت هنگامی که رشد کند و پیش برود به وادی عرفان وارد میشود. یعنی مجذوبیت در برابر خدا و الهی بودن جهان هستی در معنویت به مرتبهای میرسد که انسان فناء فی الله را درک میکند. عرفان مراتب اوج معنویت است و معنویت دامنه گستردهای دارد که پیش از دین آغاز میشود و تا اوج عرفان ادامه پیدا میکند.
به لحاظ موضوعی موضوع عرفان نظری خدا و تجلیات اوست، اما موضوع معنویت استعداد روحی انسان است. البته در این بین مسائل مشترکی پیدا میشود که عرفان و معنویت هر کدام از منظر خودش به آن مسائل خواهد پرداخت. برای مثال مسائلی که به اوج شکوفایی روحی انسان مربوط میشود با مسائلی که در باب وحدت وجود بیان شده تطابقهایی پیدا میکند و تجربه وحدت وجود شاید بالاترین مرتبه از شکوفایی معنوی باشد.
از منظر عرفان علمی هم تفاوتهایی در کار است. عرفان عملی به راهها و مراحل سیر و سلوک میپردازد ولی علم معنویت به انسان ایستا و ساکن که هیچ سلوکی را انجام نمیدهد نیز میپردازد و او را از حیث استعداد روحی مورد بررسی قرار میدهد. در واقع استعداد روحی در حالت ایستایی سلوکی در علم معنویت مسأله ساز و قابل طرح است. این قلمرو از مسائل به تفاوت موضوع دو علم معنویت و عرفان عملی مربوط میشود.
تفاوت دیگری که میتوان بین معنویت وعرفان در نظر گرفت، این است که معنویت به دلیل این که وضعیتی عمومیتر دارد، نیاز به استاد به شکلی که در عرفان مطرح است، وجود ندارد. معنای این سخن، آن نیست که در این جا به استاد نیاز نیست؛ بلکه استادی که لحظه به لحظه ما را زیر نظر داشته باشد، لازم نیست. در عرفان به دلیل ظریف بودن مسیر و امکان لغزش هر لحظه به استاد نیاز است. در معنویت، ارجاع به اولیات درونی انسان است؛ البته به آموزش معنوی نیاز داریم.
به اعتقاد من افراد در سنین نوجوانی و اوایل جوانی تجربههای معنوی خوبی دارند و با گذر زمان و مشکلات زندگی فراموش میشود. باید این تجربهها را با آموزش رشد داد و موجب پایایی آن شد. ما به آموزش عمومی معنویت و مقداری خودشناسی معنوی نیاز داریم تا افراد به آن استعداد نامحدود درونی خود واقف شوند و شناختی اجمالی از مراحل رشد معنوی به دست آورند. با این آموزش میتوان برای هر دوره سنی حالتهای معنوی مرتبط با آن دوره را بشناد و تجربه کند. این مسایل چیز پیچیدهای نیست و به استاد سیر و سلوک نیاز ندارد.
تفاوت معنویت و اخلاق
درباره ارتباط اخلاق و معنویت باید گفت، معنویت پشتوانه اخلاق است. معنویت وارد شمارش فضایل و رذایل اخلاق نمیشود. این کار، وظیفه اخلاق است. معنویت بر رابطه دورنی و این که استعداد روحی نامحدود چیست و چطور پدید آمده است، مطالعه میکند. شاید مباحث مربوط به شکوفایی معنوی و تربیت معنوی همپوشانیهایی با برخی از مسائل اخلاقی داشته باشد؛ اما این تلائم و تطابق، تفاوت و تمایز دو علم را از بین نمیبرد و بخشهای مستقل و غیر مشترک آنها به حدی گسترده است که ما را ناگزیر میکند، علم معنویت را به رسمیت بشناسیم.
جمع بندی
معنویت استعداد روحی نامحدودی است که در ارتباط با خدا شکوفا میشود. این استعداد در همه انسانها وجود دارد و باید موضوع یک علم قرار گیرد تا همه مسائل آن به دقت بررسی شود. انقلاب اسلامی ایران با شکوفایی این استعداد در گروهی از مردم شکل گرفت و هدف عالی انقلاب دستیابی همه انسانها به این تجربه با شکوه معنوی است. رسیدن به این هدف تنها با کنار زدن مستکبران و نجات مستضعفان از سلطه آنها امکان پذیر است. در جامعهای که ساختارهای سلطه پایدار است، تحولات روحی و شکوفایی معنوی دشوار و گاهی غیر ممکن است. زیرا سلطه گران فاسد ارزشهای جامعه را دگرگون میکنند و شرایط سالم و امنی برای شکوفایی معنوی فراهم نمیشود.
حمیدرضا مظاهری سیف
منابع
- قرآن کریم
- صحیفه امام
- موسوی خمینی، روح الله. ۱۳۷۶. مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه، مقدمه سید جلالالدین آشتیانی. مؤسسه تنظیم و نشرآثار امام خمینی.
- موسوی خمینی، روح الله. ۱۳۸۰. شرح چهل حدیث، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
- بیانات رهبری به نقل از سایت www.khamenei.ir
- طباطبایی، محمدحسین. ۱۳۷۴ تفسیر المیزان. محمد باقر موسوی همدانی. قم. دفتر انتشارات اسلامی.
- مظاهری سیف، حمید رضا (۱۳۹۵)، آسیب شناسی شبه جنبش های معنوی. قم: انتشارات صهبای یقین
- مظاهری سیف، حمیدرضا (۱۳۹۲)، معنویت رهایی بخش. قم: انتشارات صهبای یقین
- مظاهری سیف، حمیدرضا (۱۳۸۸)، سیاست دردامان عرفان. قم: بوستان کتاب
- Elkins, D.N. Hedstorm, L.J., Hughes, L.L., Leaf, J.A. and Saunders, C. 1988 Towardd a humanistic-phenomenological spirituality, Journal of Humanistic Psychology, 28 (4): 5-18.
حیات انسان براساس نیازهای مادی دوام دارد نه معنویات، و هیچ عقیده ای در درازمدت نمیتواند با نیاز های مادی متضاد با معنویات مقابله کند. معنویات درصورتی رشد میکنند که از قداست متکی بر نیروی فراطبیعی برخوردار باشند. دروغ و فریب و ظلم و استحمار و استبداد و استکبار با هر توجیهی در حریم قدسی راه ندارد و اهریمن در لباس حق است. برخلاف ابتدای انقلاب که خدا و امام زمان را ناظر وحافظ اسلام و حکومت اسلامی میدانستیم، اکنون مشخص شد که اسلام بی صاحب تر از انست که بتوان تصور کرد و افراد خودباور و مدعی با توهم یا خواب نما شدن ، بر مرکب پرقدرت اسلام سوار و به زندگی بشریت میتازند و همه را جز خود گمراه و مستحق مرگ دانسته و جهان را ملک شخصی و مردم را بردگان لازم الاطاعه و فاقد حق اختیار و انتخاب میدانند درحالیکه خود از گمراه ترین افراد بشریتند و خداوند رحمان به چنین حکومتی با ظلم و فساد مطلق ناشی از بی قانونی و اتش باختیار راضی نیست که با تعریف حرام سیاسی و حکم حکومتی، دین را به ابزار قدرت مطلق و مرگبار و ماندگار و اصلاح ناپذیر تبدیل کرده اند. قبل از انقلاب دیانت ما اخرت ساز بود اما اکنون اخرت فراموش و دین ابزار دنیاسازی و کسب ثروت و قدرت افسانه ای شده.