با توجه به مطالب بخش قبل تا حدودی روشن شد که ریشه های فراماسونری به فرقه شوالیه های معبد باز می گردد و ماسون ها فلسفه این فرقه را پذیرفته اند. البته مطمئنا نکته مهم برای ما ماهیت این فلسفه است.چرا طبق فرمان پاپ کلمنت پنجم شوالیه های معبد نسبت به مسیحیت مرتد شده و به یک فرقه بدعت گذار تبدیل شدند؟چه چیز آن ها را به این سمت سوق داد؟
برخی شواهد و مدارک نشان می دهد که شوالیه های معبد با آموزه های عرفان کابالا آشنا شده اند. همانطور که قبلا بیان شد ارتباطات نزدیکی میان خاندان های متنفذ یهودی و گروه های شهسواران صلیبی وجود داشته است. که از آن جمله روابط میان شوالیه های معبد و خاندان یهودی لوی در اسپانیا را ذکر شد. یکی از افراد سرشناس یهودی که از یک طرف با خاندان لوی رابطه داشت و از طرف دیگر در دربار اسپانیا نفوذ فراوان داشت، “موسی بن نهمان” معروف به “نهماندیس”[۱] است.وی بزرگترین مقام دینی یهودیان در عصر خود در اسپانیا بود.
نهماندیس با الهام از نظریات اسحاق کور، در اسپانیا یک مرکز فعال صوفیگری یهودی به راه انداخته بود که رهبری آن با حاخام های یهودی بود.مرکز فوق نقش اصلی را در پیدایش فرقه کابالا، اشاعه ی آن و ظهور انبوهی از رساله های کابالی داشت. رساله های کابالی نهماندیس تا سال ۱۳۲۵ منبع اصلی فرقه کابالا بود. خاندان لوی نیز با حمایت از نهماندیس و سایر نظریه پردازان کابالی همچون موسی لئونی نقش اساسی در تدوین و گسترش کابالا داشته اند.[۲]
به نوشته دائره المعارف یهود، نهماندیس در سال ۱۲۶۷ میلادی به بیت المقدس رفت و سه سال بعد در آنجا درگذشت. گفته می شود او در آنجا یک کانون کوچک یهودی نیز تاسیس کرد.در این زمان که جنگ های صلیبی بعد از نزدیک به ۱۵۰ سال به پایان رسیده بود، حکمرانان اروپا فرسوده تر و گرفتارتر از آن بودند که رغبتی به تداوم این جنگ ها نشان دهند. با این وجود، کانون هایی بودند که می کوشیدند آتش جهاد ضداسلامی را روشن نگه دارند. از جمله این مراکز فتنه، خاندان های زرسالار یهودی مستقر در والنسیای اسپانیا، یعنی خاندان لوی، و هم پیمانان آن ها در سرزمین های مقدس، یعنی شوالیه های معبد، بودند. برخی محققین سفر نهماندیس کابالیست را به بیت المقدس در این رابطه تفسیر نموده و آن را سرفصلی از آشنایی شوالیه های معبد و عرفان شیطانی کابالا قلمداد می کنند.[۳]
همین رسوخ اندیشه های کابالیستی در میان شهسواران معبد بود که موجب شد، شایعات گسترده ای در اروپا رواج یابد که ایشان را متهم به شیطان پرستی و اهانت به مقدسات می کرد، و نهایتا باعث شد پاپ حکم به ارتداد آنان نماید.البته همانطور که گفته شد این شایعات پس از اعترافات این افراد در محاکمات سران فرقه واقعی بودن خود را نشان داد.
علاوه بر ارتباطات فرقه شوالیه های معبد با یهودیان و آموزه های شیطانی کابالا، ادبیات انبوه ماسونی نیز بیانگر تاثیرپذیری شدید طریقت های فراماسونری از کابالیسم یهودی است”کاوی کرامپ” ماسون درجه سی ام ،فرضیه رواج یافته بوسیله رابرت فرک گولد، مورخ نامدار ماسون را، که می گوید فراماسونری از درون صنوف بنایان قرون وسطی اروپا پدید آمد، مورد تردید قرار داده و طی مقاله ای مشروح به ارائه پیوندهای فراماسونری با مکتب کابالا پرداخته است.
کاوی کرامپ تاثیر کابالا بر فراماسونری را بیش از هر فرقه و سنت دیگر می داند و می نویسد: “بیشتر دانشجویان محتملا با این نظر برادر گولد موافقند که در سده های شانزدهم و هفدهم کابالیسم بر بسیاری از انجمن های سری اروپا تاثیر عمیق گذارد و از این طریق در فراماسونری نفوذ کرد.” ماسون دیگر به نام ویت می نویسد: “به نظر من کاملا قطعی است که عناصری از کابالیسم به انجمن های سری ما راه یافته است.”[۴] آموزش های کابالای عبری در بسیاری از رده های عرفانی و فلسفی ماسونری به چشم می خورد؛ برای مثال مراسم “جستجوی نور” مستقیما به کابالا ختم می شود.[۵]
در اولین اساسنامه گراند لژ انگلستان که در سال ۱۷۲۳ تدوین شد و به اساسنامه اندرسون شهرت دارد، اصول زیر مطرح شده است:
” اعتقاد به خدا که معمار بزرگ جهان است. جایگزین کردن ابزارساختمان سازان با واژههای فلسفی. سوگند حفظ اسرار. مراعات علائم شناسایی (واژهها، حرکات، لمس و مصافحه). مدارا با کلیه مذاهب اما ممانعت از ورود ملحدان، زنان و بردگان و نوکران به لژها. ابراز وفاداری به مقام سلطنت. برگزاری مراسم آموزش کارآموزان و آشن
ا کردن آنان با اطلاعات نمادین: امری که با ایجاد درجات کارآموزان و یاران همسنگر ارتباط دارد”.[۶]
در این جا خدا به عنوان معمار بزرگ جهان کاملاً تعریفی کابالایی دارد و به صورت منشأ خلاق خیر و شر و با دو چهره شیطانی و مقدس شناخته میشود. در دهههای گذشته با استفاده نظریات جدید فیزیک کوآنتوم و نسبیت حوزه یکپارچه انرژی جهانی به عنوان شعور و قدرت مطلق جهان و معمار کائنات معرفی میشود. این دیدگاه هم نیرویی را که در سحر و جادو از آن استفاده میشود، توجیه و تقدیس میکند و هم بر شالودهای کاملاً مادی تعریفی نو از باورهای معنوی ارائه میدهد. [۷]
در بسیاری از کاریکاتورهایی که در قرن های هفدهم و هیجدهم در اروپا علیه فراماسون ها منتشر شده، چهره ماسون ها با مختصاتی شبیه به آنچه از “تیپ نژادی یهودی” می شناسیم ترسیم شده است. تنها این نیست. نگاهی به تصاویر واقعی برخی از بنیانگذاران و رهبران اولیه فراماسونری نیز نشانه های بارز “تیپ نژادی یهودی” را جلوه گر می سازد و این نظریه را قوت می بخشد که بسیاری از بنیانگذاران و گردانندگان اولیه فراماسونری یهودیان مخفی بودند.[۸]
علاوه بر این موارد در برخورد های متعددی که از سوی دستگاه پاپ در برهه های مختلف با یهودیان صورت می گرفت، بعضا اشاراتی به رابطه میان یهودیان و فراماسونری می شده است. از جمله این موارد می توان به مقابله پاپ “لئوسیزدهم”[۹] با یهودیان در سال ۱۸۹۲ اشاره کرد که در آن یهودیان به همدستی با فراماسونری و مشارکت در توطئه های آنان متهم شدند.[۱۰]
باتوجه به مطالبی که در این فصل گذشت می توان تا حدودی ارتباط و تاثیر قابل توجه جریان فراماسونری و عرفان یهود را در پایه ریزی فکری و ساختاری جریان شیطان گرایی در ادوار بعدی را بهتر درک نمود. البته ارتباط میان این جریان ها منحصر به تاثیرات مبنایی نبوده و در حال حاضر نیز کانون های قدرت ماسونی دنیا به خاطر نقش ویژه ای که شیطان گرایی و ترویج آن در راستای رسیدن به اهداف شوم استکباری آن ها دارد، پشتیبانی همه جانبه ای از شیطان گرایی می نمایند. نقش فعال انجمن های مخفی فراماسونری را در شکل گیری گروه ها و فرقه های شیطان گرا را می توان در بررسی تاریخی دو دوره بعدی جریان شیطان گرایی به وضوح دید. اگرچه این پشتیبانی ها در پس پرده بوده و در ظاهر ارتباطی میان این دو جریان وجود ندارد.
[۱] . Nahmandis مورخین دانشگاه عبری اورشلیم وی را از خاندان های اشرافی یهودی و متعلق به حلقه “یهودیان درباری” می دانند.
[۲] . برای اطلاع بیشتر در زمینه نقش خاندان لوی در تدوین و گسترش کابالا نک.زرسالاران یهودی و پارسی،ج۲،صص ۲۵۴-۲۵۸
[۳] . نک.زرسالاران یهودی و پارسی،ج۲،صص ۲۴۷-۲۵۲
[۴] . زرسالاران یهودی و پارسی،ج۲،ص ۳۵۷
[۵] . انجمن های سری، ص۶۰
[۶] . فراماسونری، تاریخ، اسطوره، واقعیت.ص۳۷
[۷] . شیطان پرستی موجی در زمان حال یل طرحی برای آینده
[۸] .زرسالاران یهودی و پارسی،ج۲،ص ۳۵۸
[۹] .Leo XIII
[۱۰] .زرسالاران یهودی و پارسی،ج۲،ص ۶۱