بیماری همواره در زندگی بشر وجود داشته است. پیچیدگی وجود انسان، باعث میشود بیماریهای او نیز پرشمار و گاه پیچیده باشند. انسان وجودی لطیف، نازک و آسیبپذیر دارد و زندگی تا آنجا برایش مطلوب است که قرین سلامتی باشد. بیماری، رنجآور است از این رو انسان همواره به دنبال راه درمان بیماری خود بوده است. از این رهگذر، دانش طب و فن پزشکی پدید آمد و توسعه یافت.
رابطه عرفان و درمان
در دهههای اخیر، پیوند عرفان و درمان از موضوعات مورد توجه بوده است. زیرا یکی از راههای پیشگیری و درمان بیماریهای بی شمار امروزی توجه به معنویت و عرفان است. رابطه عرفان و درمان به چند صورت قابل تصویر است، زیرا از یک سو: یا ذهن درمان میشود یا روان و یا جسم، و از سوی دیگر: یا عرفان نتیجه و رهآورد درمان است و یا درمان نتیجه عرفان و از سوی سوم: عرفان معانی و گرایشهای متعددی دارد؛ بنابراین دست کم شش صورت به دست میآید. به طور عمده میتوان پرسید: آیا ابتدا درمان باعث میشود که حالت و دریافت عرفانی برای انسان حاصل شود و یا اینکه عرفان باعث میشود درمان برای انسان به دست آید؟ کدامیک بر دیگری مقدم است.
از بررسی رویکردهای موجود در این زمینه به دو دیدگاه میتوان دست یافت:
یک: تقدم عرفان به درمان
بیشتر بیماریها ریشه روانی دارد و عارفان با توجه به این مطلب سعی داشتهاند مشکلات روحی و روانی دیگران را با عرفان پاسخ گفته و بیماریهای تنی را درمان روان تنی کنند (محمد علی فعالی، دین و عرفان، ص۱۴)
برخی از نویسندگان غربی نیز با استفاده از مایههای معنوی به همراه یافتههای روانشناختی سعی دارند از عرفان برای درمان بیماریها بهره ببرند. این رویکرد با استفاده از دستورالعملهای عرفانی یا عرفانی – روانشناختی به درمان بیماریهای میپردازد و میتوان آن را «عرفان درمانی» نامید.
رویکرد دیگر از نوع تقدم عرفان بر درمان استفاده از مبانی عرفانی (و نه دستورالعملها) برای توجیه درمان است. تئوری شعور در پزشکی هومیوپاتی با پیروی از یک اصل عرفانی که ناظر به تقدم شعور بر ماده است به این نتیجه میرسد که: درباره نحوه رابطه ماده و شعور، ماده نمود شعور، است.
(مسعود ناصری، یک کوانتوم، عرفان و درمان ص۲۴۴-۱۸۱)
اشکال گوناگون ماده چیزی نیستند مگر نمود قابل مشاهده این شعور. (همان، ۱۸۷)
در دیدگاه عرفانی، الویت با شعور است. در واقع در تئوری شعور از یک مبنای نظری برای اثبات یک تئوری استفاده میشود.
دو: تقدم درمان بر عرفان
این دیدگاه، درمان را زمینهای برای رسیدن به حالات و دریافتهای باطنی میداند. بیشک درمان و رهایی از بیماری، مطلوب انسان است و با توجه به این که درمانگر و شفادهنده حقیق تنها خداست، بهبود یافتن میتواند زمینه توجه انسان به خدای شفادهنده باشد. هر نوع بهبودی از مرض در اثر درمان زمینهای برای توجه به خداست. عرفان کیهانی چنین رویکردی دارد.
سه: فرادرمانی و عرفان
در فرادرمانی که زیرمجموعه عرفان کیهانی است، از روش اتصال به شعور کیهانی برای درمان بیماریها استفاده میشود؛ به همین جهت « فرادرمانی» نوعی سیر و سلوک با ماهیت عرفانی محسوب میشود. (محمدعلی طاهری، انسان از منظری دیگر، ص۱۸)
فرادرمانی سلامتی را به ارمغان میآورد و «با وجود سلامتی شرایط برای فکر کردن به خدا و خودشناسی بهتر است». (عرفان و درمان، مجله فرهنگ آموزش، شماره ۱۴، سال چهارم، ص۱۰)
بیماری نوعی مانع در راه کمال و خودشناسی است و «سلامتی که رابطه تنگاتنگی با آرامش دارد ضرورتی عرفانی و تسهیل حرکت به سوی کمال است… در درمانی همچون فرادرمانی، فرد به طور عملی با هوشمندی الهی (که کارگزار الهی در انجام این درمان است) آشنا میشود و این نقطه عطفی است که او را به سوی صاحب این هوشمندی معطوف میکند. بدین ترتیب چنین درمانی میتواند نقطه آغازین عرفان باشد. علاوه بر این با انجام این درمان، خود فرادرمانگر نیز به تحولاتی عرفانی دست مییابد که قابل توجه است. » تاثیر فرادرمانی در تجربه خداشناسی، آنقدر اهمیت دارد که به طور جدّی بر اعتبار معنوی فرا درمانی میافزاید:
با توجه به کارکرد این نحوه درمان در تجربه خداشناسی میتوان اذعان کرد که قابلیت درمان در این عرفان به طور جدی بر اعتبار معنوی آن میافزاید. (محدثه ایزد پناه، درآمدی بر عرفان کیهانی، از نظاره تا نظر، بهمن ۱۳۸۹، ص۱۴)
بنابراین درمان، مقدمهای برای دستیافتن به تحول عرفانی است. تأکید بر جنبه عرفان بودن فرادرمانی این پرسش را بر میانگیزد که چرا فرادرمانی عرفان به شمار آمده است؟
با بررسی گفتههای بنیانگذار عرفان کیهانی معلوم میشود عرفان شمردن فرادرمانی به دلایل زیر است:
اول) توجه پیدا کردن بیمار به منبعی هوشمند. فرا درمانی باعث اشنایی عملی با شعور کیهانی و خداشناسی عملی میشود. اتصال بیمار به شبکه شعور کیهانی و شفایافتن توجه او را به منبعی هوشمند جلب میکند. (همان، صص۲۱، ۹۴)
دوم) تحول فکری و بینشی بیمار. فرادرمانی زمینه ایجاد تحولات درونی (همان، ص۲۱) فکری و بینشی(همان، ص۲۲۹) و رسیدن بیمار به روشنبینی (همان، ص ۲۱۵) را فراهم میکند.
سوم) عنصر تسلیم. فرادرمانگر و بیمار با تسلیمشدن در مقابل شبکه شعور کیهانی و برخورداری از رحمت عام الهی، نقش شاهد را بازی میکند. (همان، ص۲۳)
چهارم) فوایدی چون: رهایی از اسارت در خویشتن، توفیق به انجام عملی و فراهم نمودن راه نجات جمعی نیز میتواند توجیهی برای عرفان بودن فرادرمانی یاد شود. (همان ۹۵-۹۸)
با توجه به این نکات، «عارف کیهانی» کسی است که اتصال به شعور کیهانی برایش تحقق پذیرد و اثر این اتصال را در خود احساس کند. وقتی بیمار توسط فرادرمانگر به شبکه شعور کیهانی متصل شد و رفتهرفته بیماریش بهیود یافت، آثار یاد شده که علت عرفان بودن فرادرمانی به حساب میآیند بر آن مترتب میشود. به طور خلاصه: بهبودیافتن بیمار موجب میشود توجه او به منبع هوشمند کیهانی جلب شود، تحول بینشی پیدا کند و با تسلیم خود، نقش شاهد را بازی کرده باشد.
با فرض اینکه نکات یاد شده، عرفان شمردن فرادرمانی را توجیهپذیر کند پرسش دیگری رخ میدهد و آن اینکه چه عنصری در فرا درمانی وجود دارد که موجب تحول فکری و بینشی اسنان و در نتیجه عارف شدن او میشود. به عبارت دیگر: انسان در زندگی و اطراف خود همواره شاهد حوادث و شگفتیهایی است که توجه او را به منبعی هوشمند و آگاه متوجه مینماید؛ پدیده شب و روز، گرما و سرما، بارش باران، رویش گیاهان، تنوع حیات گیاهی و جانوری، تنوع گویشهای انسانی، تفاوت رنگها، تولد و مرگ و پیدایش هزاران موجود و حادثه پیرامون اسنان، همه و همه از وجود منبعی هوشمند و حکیم خبر میدهند. یکی از آموزههای دینی نشان میدهد این پدیدهها و دگرگونیها، نشانهها و آیات الهی برای جلب توجه انسان به موجودی دانا و تواناست. در واقع جهان هستی بستر تحول و دگرگونی انسان و عارف شدن اوست. بله بهره بردن از این منبع عظیم معرفتی اسلوب و قواعدی دارد. این قواعد همان آموزههای الهی است که خداوند، توسط پیام آورانش برای انسانها فرستاده است. سرتاسر قرآن کریم آکنده از آیاتی است که همواره توجه انسان را به اطراف خودش گوشزد میکنند و راه و قواعد شناخت عمیق خداوند را به او نشان میدهند. قرآن تمام حوادث و موجودات پیرامون ما را آیات الهی معرفی میکند و از انسان، توجه به این آیات را میطلبد و از عدم توجه، گله میکند.
وَ کَأَیّن مِّن آیَه فِی السّماوَاتِ و َالاَرضِ یَمُرُّونَ علَیها وَ هُم عنَها مُعرِضُونَ
«چه بسیار نشانه هایی در آسمانها و زمین که آنها از کنارش میگذرند و از آن روی گردانند » (یوسف ۱۱۵)
با توجه به این مطلب، در عرفان کیهانی چه چیزی وجود دارد که توجه انسان را به منبع هوشمند، جلب میکند و باعث عارف شدن انسان میشود؟
به نظر میرسد در عرفان کیهانی، قرار است انسانی عارف شود که از اطراف خود بی توجه است و نیاز به یک راه غیر عادی دارد تا از این طریق به وجود منبعی هوشمند در جهان پی ببرد. این راه غیر عادی همانا اتصال به شعور کیهانی است. غیر عادی بودن این راه به این دلیل است که دست همه برای استفاده از آن باز نیست. اتصال به شعور کیهانی مایه عارف شدن انسان میشود اما هر کسی از هر راهی نمیتواند این اتصال را تحقق بخشد بلکه نیاز به تشکیل حلقه اتصال دارد و حلقه اتصال هم وابسته به تفویض مرکزیت کنترل و هدایت کننده جریان عرفان حلقه است.
برای بهرهبرداری از عرفان عملی عرفان کیهانی نیاز به ایجاد اتصال به حلقههای متعدد شبکه شعور کیهانی میباشد و این اتصالات اصل لاینفک این شاخه عرفانی است. حهت تحقق بخشیدن به هر مبحث در عرفان عملی نیاز به حلقه خاص و حفاظهای خاص آن حلقه میباشد. اتصال به دو دسته کاربران و مربیان ارائه میشود که تفویضی بوده و در قبال مکتوب نمودن سوگندنامههای مربوطه به آنان تفویض میگردد. تفویضها توسط مرکزیت که کنترل و هدایت کننده جریان عرفان کیهانی میباشد انجام میگیرد. (محمد علی طاهری، عرفان کیهانی، اصل ۱۸ ، ص ۸۰ )
بدیهی است تا این تفویض صورت نگیرد اتصال رخ نمی دهد و تا اتصال رخ ندهد درمانی در کار نیست و تا درمان نباشد عرفان حاصل نمی شود. بنابراین درمان از نوع فرادرمانی ابزاری خواهد بود برای تحصیل عرفان.
حاصل اینکه عارف شدن در عرفان کیهانی وابسته به مرکزیت کنترل و هدایت کننده جربان عرفان حلقه است. در واقع در عرفان کیهانی نظام سازی عرفانی ویژه ای صورت پذیرفته است. در این عرفان آغاز، میانه و پایان راه عرفان به شکلی مستقل ترسیم شده است. با تطبیق محورهای اصلی این عرفان با عرفان اسلامی تفاوت آن دو از این جهت اشکار میگردد، زیرا عرفان کیهانی هدفی خاص یعنی خدمت به خلق و تغییر بینش را غایت سلوک خود قرار میدهد و سلوک آن از نظر ماهیت با سلوک عرفان اسلامی متفاوت است. در عرفان اسلامی اولا: شعور کیهانی مطرح نیست و در پی آن اتصال به این شعور هم معنا ندارد. ثانیا: سلوک عرفان اسلامی در تمام ابعاد و زوایای زندگی مطرح است و نه در گوشه ای به نام درمان. ثالثا: در عرفان اسلامی تشکیلاتی مانند امضای سوگند نامه، تفویض اتصال و لایه محافظ و انجام اتصال برای سلوک عرفانی لازم نیست.
بنابراین گرچه درمان بیماری راهی به سوی خداشناسی است اما نمی توان مکتیبی عرفانی بنا نمود که اساس ان بر درمان پی ریزی شده باشد چنانکه عرفان کیهانی چنین مقصدی را دنبال مرده است و میگوید:
اساس این عرفان بر اتصال به حلقههای متعدد شبکه شعور کیهانی استوار است و همه مسیر سیر و سلوک آن از طریق اتصال به این حلقهها صورت میگیرد. (انسان از منظری دیگر، ص ۲۵)
البته چنین عرفانی برای مخاطبان جاذبه خواهد داشت اما عرفان حقیقی مبنای خود را بر منطق عقل و وحی پایه گذاری میمند و نه بر راههای غیر متعارف و جاذبه دار و حتی کرامات نا از این راه برای خود اعتباری کسب کند. از این روست که در زندگی برخی عارفان کراماتی از جمله شفای بیماران دیده میشود ولی خود آنان برای این کارها چنئان ارزشی قایل نبوده و از این طریق مکتب معنوی مستقل بنیان ننهاده اند. به گفته خواجه عبدالله انصاری:
اگر بر هوا پری مگسی باشی و اگر بر آب روی خسی باشی، دل بدست آر تا کسی باشی! (علی اصغر حلبی، مبانی عرفان و احوال عارفان، ص۳۹۵)
علاوه بر این در اعتقاد مسلمانان شفا کار خداست و تنها او شافی است. راه و طریق شفا متفاوت است، گاهی دارو گاه نفس قدسیه و گاه غیر آن است. بنابراین هرگونه شفایی میتواند موجب تغییر بینش انسان گردد.
برگرفته از کتاب افسون حلقه (نقد و برری عرفان حلقه) علی ناصریراد