پرسش این است که نقش ابلیس در نظام عرفان حلقه چیست؟ از منظر عرفان حلقه، ابلیس که با طراحی مأموریتی الهی، سر از سجده به آدم باز میزند، میتواند انسان را کنترل نماید؛ وی ملکی است که مأموریت خاصی در مورد انسان به عهده دارد. این اعتقادات عرفان حلقه نقدهای عقلی و نقلی را به خود متوجه میکند.
چکیده
در ساختار جهانبینی عرفان حلقه، ابلیس نقش برجستهای را ایفا میکند؛ بهطوریکه یکی از تکیهگاههای مبنایی آن، وجود ابلیس است. رشد روزافزون پیروان عرفان حلقه و شدت آسیبزایی اعتقادات آن بهویژه جایگاه ویژه ابلیس، پدید آمدن این نوشتار نقد محور را ضروری میسازد. پرسش این است که نقش ابلیس در نظام عرفان حلقه چیست؟ از منظر عرفان حلقه، ابلیس که با طراحی مأموریتی الهی، سر از سجده به آدم باز میزند، میتواند انسان را کنترل نماید؛ وی ملکی است که مأموریت خاصی در مورد انسان به عهده دارد. این اعتقادات عرفان حلقه نقدهای عقلی و نقلی را به خود متوجه میکند.
مقدمه
عرفان حلقه را میتوان از جمله معنویتهای نوپدید به شمار آورد که خواستگاه ایرانی داشته، مؤسس و مروّج آن، فردی به نام «محمدعلی طاهری» است. وی در چندین کتاب، از جمله عرفان کیهانی، انسان از منظری دیگر، انسان و معرفت و …، همچنین با برگزاری جلسات مردمی، برنامههای رادیویی و مجلات به نشر افکار خویش پرداخته است. عواملی که اهمیت مطالعه این جریان معنویتنما را دوچندان مینماید، ایرانی بودن و طرفداران بسیار آن است. این جریان توانسته افراد بسیاری را با خود همراه سازد که در همین راستا آسیبهای فراوانی بهویژه در زمینه اعتقادی در حیطه فردی و اجتماعی برای سرسپردگان آن مشاهده شده است.
ابلیس، تنها مَلَک مدبّر
شعور کیهانی یا هوشمندی حاکم بر جهان هستی، پایه و اساس عرفان حلقه به شمار میرود. هر چند در تعریفهایی که از آن ارائه کردهاند، تفاوت و چندگانگی دیده میشود، اما میتوان از میان اظهارات و تألیفات رئیس عرفان حلقه جایگاه شعور کیهانی را با کمی دقت استخراج نمود و آن را مدون کرد تا در نهایت، واقعیت آن روشن شود.
عرفان حلقه دراینباره میگوید: هر بخش از جهان خلقت، بهواسطه کارگزارانی تحقق مییابد، اگر این کارگزاران را مَلَک بنامیم، میتوان گفت که ملائک جهان دو قطبی بر اساس چهار وظیفه از یکدیگر متمایز میشوند:
- ایجاد قوانین حاکم بر جهان هستی؛
- اجرای قوانین حاکم بر جهان هستی؛
- نگهداشتن ستونهای عرش الهی در جهان هستی؛
- آشکار کردن نتیجه قوانین حاکم بر جهان هستی؛
در این جهان دو قطبی، سر منشأ تدبیر امور، مَلَکی است که با به عهده داشتن نقش اول، سه دسته دیگر را اداره میکند. این ملک که مجموعه هوشمندی حاکم بر جهان هستی است، در این جهان دو قطبی به صورت دو هوشمندی مثبت و منفی نمایان میشود (طاهری، ۲۰۱۱: ۸۹)؛ به عبارت دیگر، ملکی در رأس تمام این جهان وجود دارد که علاوه بر وضع قوانین به اجرای آن و نگهداشتن ستونهای عرش الهی و نشان دادن نتیجه قوانین هستی میپردازد؛ این ملک، نقش تعیینکنندهای ایفا مینماید. بنابراین این ملک، همان هوشمندی حاکم بر جهان هستی یا شعور کیهانی است؛ از سوی دیگر «آفرینش بر اساس طراحی دقیق و حساب شدهای است که به وسیله ملائک تحقق مییابد»(طاهری، ۲۰۱۱: ۱۳ ب)؛ ابلیس از آن جهت که مأموریت الهی خود (سجده نکردن به آدم و خلق جهان دو قطبی) را انجام داده، در گروه ملائکه جای میگیرد (همان). پس در دستهملائکی که ذکر میکنند، ابلیس حضور دارد؛ بهعلاوه مأموریت الهی داشته که به آدم سجده نکند. «برای به وجود آمدن چرخه جهان دوقطبی، وجود یک عامل تضاد (ملک جاریکننده قانون تضاد) ضرورت داشت و برای این منظور (بر اساس حکمت الهی) ابلیس به فرمان سجده بر آدم اعتنا نکرد و این وظیفه را انجام داد»(همان:۱۴). ابلیس با سرباز زدن از سجده بر آدم و خلق جهان دو قطبی، همانگونه که ذکر شد، اقدام به ایجاد قوانین حاکم بر جهان هستی مینماید؛ پس در عرفان حلقه همان ملکی که سر منشأ تدبیر امور و شعور حاکم بر هستی است، ابلیس است.
شیطان یا ملک
عرفان حلقه، شیطان را همچون ملائکه، کارگزار الهی میداند. گویا ملاک برای ملک بودن، انجام اموری در عالم است؛ عرفان حلقه معتقد است ازآنجا که هردو گروه A و B (جن و کالبد ذهنی)، کارهایی را در عالم هستی انجام میدهند، کارگزار الهی هستند؛ حتی در عبارتی روشنتر، شیطان را ملک میدانند (طاهری، ۲۰۱۱: ۱۳ ب)؛ از طرفی هر یک از کارگزاران الهی (ملائک) در چرخه جهان دو قطبی، مأموریت مشخصی دارند (طاهری، ۲۰۱۱: ۱۳ و ۱۴ ب)؛ سرانجام «ملک، همه ارکان هستی را شکل میدهد» (طاهری، ۲۰۱۱: ۱۵ ب)؛ نتیجه میگیریم بر اساس اعتقاد عرفان حلقه، شیاطین جنی همه ارکان هستی را شکل داده و کارگزار الهی هستند. «شیاطین جنی، موجوداتی هستند که کارهایشان را از روی اختیار انجام میدهند. مأموریتهای خاصی دارند که هر گروه از کارگزاران در هر مرحلهای از مسیر بازگشت آدم به مبدأ آفرینش، مأموریتش به پایان میرسد، اما از میان ملائک، تنها ابلیس است که مأموریتش تا پایان چرخه ادامه دارد و تا رسیدن به سرانجام چرخه سر به سجده بر آدم فرود نمیآورد» (طاهری، ۲۰۱۱: ۱۴ ب)؛ مأموریت ابلیس در ساختن انسان آنقدر خطیر است که تا نهایت چرخه ادامه مییابد؛ زیرا عامل دو قطبی بودن این چرخه است و بدون ایفای نقش او در این عالم تضاد (خیر و شر) به وجود نمیآمد و بدون تضاد، اختیار و انتخاب آدم و رشد او در جهت کمال بیمعنی خواهد بود (همان).
عرفان حلقه جهان را متشکل از دو قطب خیر و شر میداند، ابلیس، پدیدآورنده جهان خیر و شر و همچنین خالق جهان تضاد است؛ این عرفان تصریح دارد که… این ابلیس است که انسان را به کمال میرساند و موجودی است که در تمثیل از جنس آتش برشمرده میشود و …، اگر رویارویی با این آتش نبود و در مسیر رشد و تعالی، او وجود نداشت، گِل وجود انسان خام میماند …، در حقیقت، کمال نیز برای او بیمعنا میشد(طاهری، ۲۰۱۱: ۱۳ ب).
در عرفان حلقه ابلیس، کارگزار الهی و ملک به شمار میرود. در تبیین این مسئله چنین باوری دارند که «ابلیس از جهت ایفای نقش آتش در برابر انسان در زمره اجنه محسوب میشود، اما بهعنوان کارگزاری که بر اساس طرحی از پیش تعیینشده، مأموریت خود را انجام داده (آدم را به صحنه آزمایش و پختگی کشانده) است، در گروه ملائک جای میگیرد»(همان)؛ بنابراین میتوان گفت هر کسی که کارگزار الهی و در این چرخه کاری انجام میدهد، ملک است. با این تعریف، همه موجودات الهی ملک محسوب میشوند؛ چون بخشی از امور عالم هستی به دست آن موجود انجام میشود؛ اما نگاه قرآن با آن متفاوت است و میفرماید: «ابلیس کان من الجن» (کهف:۵۰). در این آیه تصریحشده ابلیس که سردسته لشکر شیاطین به شمار میرود، از گروه جن است. البته قبل از نافرمانی در برابر امر الهی، به دلیل اینکه بسیار عبادت کرده بود، در درجه ملائکه به حساب میآمد و در کنار آنها در آسمانها زندگی میکرد (آشنانی، ۱۳۹۱: ۴۱)؛ البته امیر المومنین علی (علیهالسلام) نیز با توجه به اینکه بعدا ابلیس به مقام ملائکه رسید، در خطبهای بهصراحت او را از ملائک معرفی مینماید (نهجالبلاغه، خطبه ۱۹۲)؛ اما در اصل ذات و شاکله اولیه ابلیس از زمره جنیان است.
از دید عرفان حلقه، ابلیس، خالق و پدیدآورنده عالم تضاد است؛ به عبارت روشنتر، ابلیس قدرت خلق دارد، همانگونه که خداوند میتواند خلق کند؛ با این تعبیر قدرت نامحدود و بیپایان الهی نادیده گرفته میشود و قدرت شیطان در برابر خداوند، به شکل یک خالق توانمند عالم تضاد ترسیم میشود. این نگاه عرفان حلقه با روایات و آیات در تعارض است؛ از سویی دیگر اینطور نیست که به دلیل وجود ابلیس، انسان اختیار دارد و با نبود ابلیس اختیار بیمعنا شود. خداوند از همان ابتدا انسان را به صورت موجودی مختار آفرید؛ زیرا بنای الهی بر این بود که انسان خودش دست به انتخاب بزند و در پس هر انتخاب درست به سعادت برسد و با انتخابهای نادرست به شقاوت نزدیک شود. خداوند قوای درونی انسان را طوری خلق نمود که گرایش به خیر و شر در نهادش به ودیعه گذاشته شده است و همین امر موجب انتخابگری انسان در دوراهیهای زندگی میشود؛ از سوی دیگر قرآن تصریح دارد که در حقیقت جنس ابلیس از آتش است، نه اینکه از روی تمثیل اینگونه اطلاق شود. در قرآن کریم آمده است که «و الجان خلقناه من نار السموم» (حجر:۲۷)؛ جن را پیشتر از آتش زهرآگین آفریدیم؛ اما آیا همین آتشی که در اثر ترکیب اجسام قابل احتراق با اکسیژن به وجود میآید، منظور است یا چیزی شبیه به آن؟ ظاهرا چیزی به غیر از آتش مذکور است (رجالی تهرانی، ۱۳۷۹: ۱۹). علامه مجلسی در مورد حقیقت جن و شیطان توضیح میدهد که «اختلافی بین مسلمین نیست که شیطان و جن از اجسام لطیفی هستند که در برخی از جاها دیده میشوند و دارای حرکات سریعی هستند و در مجرای خون بنیآدم نیز میتوانند حرکت کنند»(رجالی تهرانی، ۱۳۷۹: ۲۰).
یکی از مطالبی که باید در خصوص فلسفه وجودی شیطان به آن توجه کرد، این است که خداوند از ابتدا شیطان را بهعنوان شیطان نیافرید، بلکه موجودی از موجودات و مخلوقی از مخلوقات خداوند بود و بعد شیطان شد. به این دلیل که او سالها همنشین فرشتگان بود، ولی بعدها از این موقعیت سوءاستفاده کرد و وقتی در مقابل امر الهی مبنی بر سجده بر آدم قرار گرفت، کبر خود را آشکار ساخت؛ پس خلقت او مانند سایر مخلوقات پاک بود و انحرافش بر اثر خواست خودش بود. ابلیس از ابتدا به این نام خوانده نمیشد؛ زیرا بنا به روایتی نام اصلی او «حارث» بود که بعد از رانده شدن از درگاه الهی «ابلیس» نام گرفت. ابلیس به این خاطر «شیطان» گفته میشود که فساد و شرارت در او وجود دارد(تاریخ بلعمی، ۱۳۵۳:۱/۱۶).
سجده نکردن ابلیس
یکی از مواردی که در مورد ابلیس شایسته توجه است، سجده نکردن او به حضرت آدم (علیهالسلام) است. در ابتدای خلقت انسان، خداوند امر عمومی به همه کرد که سجده کنید: «و اذ قلنا للملئکه اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابلیس» (بقره: ۳۴).
همه ملائک مگر ابلیس سجده کردند؛ تنها او در مقابل فرمان فراگیر و قطعی الهی، سرپیچی نمود و سجده نکرد؛ علاوه بر این سعی کرد با استدلال و بحث در برابر خداوند اعتراض نماید و با این توهین از درگاه الهی رانده شد و مورد غضب خداوند واقع شد.
اما در عرفان حلقه، سجده نکردن ابلیس که به امر خداوند صورت گرفته، هم بخشی از دستورات الهی است. «تبعیت نکردن از فرمان سجده، در ظاهر نافرمانی است و اگر نافرمانی نبود، تضاد هم نبود؛ اما در عین حال، فرمانبرداری؛ است. چون خداوند آن را از پیش تعیین کرده بود» (طاهری، ۲۰۱۱: ۱۳ ب).
آنچه از روایات و آیات فهمیده میشود، این است که امر الهی عام و فراگیر بود و استثنایی نداشت. اگر استثنایی داشت، خداوند بیان میفرمود. در آیه قرآن آمده است: «و اذ قلنا للملئکه اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابلیس ابی و استکبر و کان من الکافرین»(بقره:۳۴). تکبر ورزید و رویگردان شد که در آیات قرآن هم آمده است که خداوند با لحن بسیار عتابآمیز او را از درگاه خویش دور کرد و از رحمت الهی فاصله گرفت. این رانده شدن در پی نافرمانی او از امر به سجده بر آدم صورت گرفت. و در پایان آیه آمده است که در جهنم جای دارد. اگر سجده نکردن ابلیس به امر الهی بود، چرا در پس این اطاعت، مجازات خواهد شد؟ از سوی دیگر شیطان، رجیم از درگاه الهی شد؛ البته عرفان حلقه، رجیم و رانده شدن را طور دیگری تفسیر میکند. در این مورد معتقد است که «منظور از رانده شدن ابلیس، تغییر وضعیت او در جهان دوقطبی است. همه اجزای جهان دوقطبی (آدم، زوج آدم، ابلیس و …) در جهان تکقطبی نیز وجود دارند، اما در هر یک از این دو جهان وضعیت متفاوتی دارند» (طاهری، ۲۰۱۱: ۱۵ ب).
اما آنچه در تفاسیر قرآنی بر اساس روایات آمده است، رجیم به معنای رانده شده از رحمت الهی است که از کلام قرآن هم معنایی جز این برداشت نمیشود؛ قرآن میفرماید: «قال فاخرج فانّک رجیم؛ ازآنجا بیرون رو که مطرودی» (حجر:۲۴ و ص:۷۸). معلوم میشود که شیطان بعد از جریان تکبر و سجده نکردن بر آدم، گرفتار لعن ابدی و از درگاه خداوند و ملکوت رانده شده است. به یقین تا ابد هم در بهشت راه ندارد.
در مورد کلمه رجیم باید گفت که از ریشه «رجم» است. در معنای حقیقی خود به معنای پرتاب با سنگ (سنگسار) است، ولی در معانی مجازی متعددی؛ مانند دور شدن، لعن و غیره نیز بهکار میرود. رجیم نیز به معنای مرجوم بوده و به معنای کسی است که رجم شده است. (ازهری، ۱۴۲۱: ۱۱/۴۹).
اما در مورد اینکه چرا برای شیطان، صفت رجیم آورده شده است، با توجه به معانی حقیقی و مجازی «رجم»، اقوال مختلفی مطرح است؛
- مقصود «مرجوم بالکواکب» باشد، یعنی شیطانی که با شهابها سنگباران شده است. چنانچه آیه۵ سوره ملک به آن اشاره دارد: «وَ لَقَدْ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابیحَ وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّیاطین»؛ همانا ما آسمان دنیا را با چراغهایى آراستیم و آنها را تیرهایى براى راندن شیطانها قرار دادیم.
- مقصود «مرجوم باللعنه» باشد، یعنی شیطانی که با لعن خدا طرد و دور شده است (ابن منظور، ۱۴۰۵: ۱۲/ ۲۲۷)؛ اگرچه این دو معنا قابلجمع هستند؛ ولی با وجود معنای دوم و ترادف نسبی دو کلمه رجیم و شیطان، همچنان فرق ظریفی را نیز در خود جای دادهاند. در حقیقت شیطان به معنای اسم فاعل است؛ یعنی شیطان با آگاهی و اختیار و بهواسطه همان تکبر و غرورش، از رحمت خداوند دور شد؛ ولی رجیم به معنای اسم مفعول است، یعنی شیطان به خاطر رفتارش مورد لعن خداوند قرار گرفت و حضرت حق او را از رحمت خود دور نمود. در حقیقت اخراج شیطان به معنی تنزل مقام و مرتبه شیطان از جایگاه بلندی که نزد خداوند یافته بود، نه اخراج از مکان معین و مشخصی، این همان حقیقتی است که در قرآن در تحت عنوان «هبوط» بیان شده است؛ خداوند در مورد واقعه اخراج ابلیس میفرماید: «قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فیها فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرین» (اعراف:۱۳) گفت: از آن (مقام و مرتبهات) فرود آى! حقّ ندارى در آن (مقام و مرتبه) تکبّر کنى! بیرون رو، که از افراد پست و کوچکى. علامه طباطبایی میفرماید: جمله «فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ» تاکید است براى جمله «فَاهْبِطْ مِنْها»، براى اینکه «هبوط» همان خروج و تفاوتش با خروج تنها در این است که هبوط خروج از مقامى و نزول به درجه پایینتر است. همین معنا خود دلیل بر این است که مقصود از هبوط فرود آمدن از مکان بلند نیست، بلکه مراد فرود آمدن از مقام و مرتبه بلند است. در واقع ضمیر در «منها» و «فیها» به «منزلت» بر مىگردد، نه به آسمان و یا بهشت؛ بنابراین معناى آیه چنین مىشود که خدا فرمود: به جرم اینکه هنگامى که تو را امر کردم سجده نکردى، باید از مقامت فرود آیى، چون مقام تو مقام خضوع و فرمانبری بود. نمىبایستى در چنین مقامى تکبر کنى، پس برون شو که از خوارشدگانى (طباطبایی، ۱۴۰۳:۸/۲۹). در نتیجه جایگاه پیروانش نیز در دوزخ است. «لمن تبعک منهم لاملان جهنم منکم اجمعین» (اعراف:۱۸)؛ از این جایگاه بیرون رو که نکوهیده و مطرود هستی، هر کس از تو تبعیت کند، جهنم را از تو و پیروانت پر خواهم کرد. اینگونه تفسیر عرفان حلقه از آیات قرآن، تفسیربهرأی نامیده میشود؛ زیرا هیچ مبنا و پایه قرآنی، روایی و عقلی ندارد و این نظر نظریهپردازان عرفان حلقه است. نظری که بهصراحت با متون دینی در تعارض است.
جمعبندی
عرفان حلقه عقیده خاصی ارائه میکند که پایه و اساس قرآنی و روایی ندارد و بر مبنای شهود شخصی بنیانگذارش شکل میگیرد. در این ساختار ابلیس بیشترین سهم را دارد؛ ابلیس ملک کارگزار الهی تعریف میشود که مأموریتش تا پایان چرخه جهان دو قطبی ادامه دارد. انسان را هدایت مینماید و به تعبیر عرفان حلقه، گِل او را به پختگی میرساند. به امر خداوند و برای انجام مأموریتش بر آدم سجده نمیکند.
در حالیکه طبق آیه قرآن امر به سجده از سوی خداوند، عام بود و هیچگونه نهی اختصاصی نداشت؛ بهعلاوه خداوند به او لقب رجیم به معنای رانده شده را داده است؛ یعنی ابلیس از درگاه رحمت الهی دور شده و دیگر مقام همینشی با ملائک را ندارد. ابلیس از دسته جن است که به علت عبادتهایش در زمره ملائک جای گرفته بود؛ بنابراین عقاید عرفان حلقه بر پایه ارزشگذاری به ابلیس شکل گرفته است و این همسویی معناداری با جریان عرفان نمای کابالا دارد. هر دو جریان فکری قدرت بیش از حدی برای ابلیس قائل هستند و آن را منشأ اثر میدانند.
نویسندگان: عبدالمجید سراجی زاده، فاطمه مغیثی
برگرفته از پایگاه اینترنتی پژوهش های معنوی پژوهشکده باقرالعلوم علیه السلام
منابع
* قرآن کریم
* نهجالبلاغه
- انسان از منظری دیگر، تهران: بیژن، ۱۳۸۸ ش.ب
- —————-، موجودات غیر ارگانیک، ارمنستان، گریگور تاتواتسی، ۲۰۱۱م.ب
- —————، چند مقاله، چاپ ارمنستان، ۱۳۸۹.
- ————-، انسان و معرفت، ارمنستان: انتشارات گریگور تاتواتسی،۲۰۱۱م.
- آشنانی، علی محمدی، ابلیس دشمن قسم خورده، قم: بوستان کتاب، ۱۳۹۱.
- ابن منظور، لسان العرب ، نشر ادب حوزه، قم: ۱۴۰۵ ق.
- بلعمی، ابوعلی، تاریخ بلعمی، به کوشش محمدتقی بهار و پروین گنابادی، تهران، زوّار، ۱۳۵۳.
- رجالی تهرانی، علیرضا، جن و شیطان تحقیقی قرآنی، روایی و عقلی، قم، انتشارات نبوغ، ۱۳۷۹.
- طباطبائی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت: منشورات مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۳ق.
- محمد بن احمد، ازهری، تهذیب اللغه، بیروت: داراحیاء التراث العربی، ۱۴۲۱ق.