ارتباط شیطان با ساحت های وجودی انسان
رهبر عرفان حلقه معتقد است که اگر شیطان نبود، انسان قدرت انجام گناه نداشت. وی می گوید: « پس تبعیت نکردن از فرمان سجده در ظاهر نافرمانی است و اگر نافرمانی نبود تضادی هم نبود». [۱]جای دیگر می گوید: «خداوند خواسته است که ابلیس عامل برقراری تضاد در زمینه حرکت آدم باشد تا در این چرخه، او همواره در معرض خیر و شر بماند و به این وسیله بتواند با انتخاب هر یک، هدایت یا گمراهی خود را تعیین کند.».[۲] در عبارتی دیگر می گوید: «شیطان در وجود هر انسانی سهم مشخصی دارد و کسی نیست که د ردرون خود، عامل تضاد نداشته باشد.».[۳] از این جملات بر می آید که اگر شیطان سر به نافرمانی برنداشته بود، انسان زمینه گناه نداشت و وجودش متضاد نبود. وی از این نکته غفلت ورزیده که آدم از بدو خلقت و قبل از تمرد شیطان، برخوردار از دو جنبه ملکوتی و مادی بود. به عبارت دیگر اگر شیطان هم نبود، باز هم انسان شهوت و غرایز حیوانی داشت. بنابراین این طور نیست که امیال نفسانی انسان منحصر به وساوس شیطان باشد. شیطان ـ آن گونه که قرآن معرفی می کند ـ موجودی است که از باطن بر انسان تاثیرگذار است؛ یعنی به اصطلاح در طول اراده انسان هاست نه در عرض آن، یعنی همین غرائز شهوانی که در انسان وجود دارد، زاید بر این ها، شیطان ابزاری ندارد و او از همین ناحیه به انسان نفوذ می کند.[۴] به عبارت واضح تر، این طور نیست که برای دعوت آدمی به شر و فساد، دو عامل وجود داشته باشد: یک عامل هواهای نفسانی، یک عامل هم شیطان؛ بلکه همان گونه که ملائکه فقط انسان را به سوی امور خیر و نیکی دعوت می کنند و عامل مجزایی به حساب نمی آیند؛ بلکه در طول گرایش های متعالی وجود انسان اند و هم چنان که ملائکه، عامل ثانوی در مقابل زمینه های درونی انسان محسوب نمی شوند؛ شیطان هم عاملی ثانوی در مقابل الهامات شر نیست. چنان که در حدیث آمده است که دل انسان دو گوش دارد، از گوش راست ملائکه می آید الهام خیر می کند و از گوش چپ شیطان می آید و القای شر می کند.
از طرف دیگر، نقش شیطان و هواهای نفسانی برای انسان، فقط در حد «دعوت» است ، نه بیش تر؛ یعنی راه تسلط شیطان همان راه هواهای نفسانی است و هواهای نفسانی هیچ وقت عامل اجبار کننده نیستند، چرا که انسان همیشه خود را در مقابل دو میل مختلف می بیند و در میان این دو میل مختلف، یک راه را انتخاب می کند. بنابراین ، لشکر شیطان، همین هواهای درونی و تمایلات نفسانی است. قرآن می گوید: «انه یریکم هو و قبیله»[۵] شیطان و قبیله او شما را می بینند.
قران از این نقش، برای شیطان به «تزیین»(زینت دادن) یاد می کند؛ عبارت «و زین لهم الشیطان»[۶]همان رنگ و لعاب دادن به اموری است که مطلوب شیطان است. روشن است که رنگ و لعاب دادن فقط ممکن است تمایل انسان را به ارتکاب بیشتر نماید و هیچ گاه به مرز اکراه و اجبار آدمی و در نتیجه تسلط تکوینیِ شیطان بر انسان نمی رسد. بنا به گفته قران، تصرّف شیطان، قهری و اضطراری و اجباری نیست که انسان را دربند بکشد و به گناه وادارد، بلکه فقط مجرّد وسوسه و صرف دعوت است؛ آن هم به نحو ضعیف.
همانطور که از واژه وسوسه هم استفاده مى شود، تاثیر شیطان در وجود انسان یک نوع تاثیر خفى و ناآگاه است که در بعضى از آیات از آن تعبیر به ایحاء شده است.
« ان الشیاطین لیوحون الى اولیائهم».[۷] شیاطین به دوستان خود و کسانى که آماده پذیرش دستورات آنها هستند وحى مى کنند! همانطورى که مى دانیم وحى در اصل همان صداى مخفى و مرموز و احیانا تاءثیرهاى ناآگاهانه است. الشیْطانُ سوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى لَهُمْ»[۸] شیطان اعمال زشتشان را در نظرشان زینت داده ، و آنها را با آرزوهاى طولانى فریفته است یَعِدُهُمْ وَیُمَنِّیهِمْ».[۹]
سؤل به معنى حاجتى است که نفس آدمى نسبت به آن حریص است و تسویل یعنى ترغیب و تشویق نسبت به امورى که انسان به آن حریص است. نسبت این امر به شیطان به خاطر وسوسه هائى است که او در جان انسان مى کند، و مانع هدایت او مى شود.
جمله «و املى لهم» از ماده املاء به معنى ایجاد طول امل و آرزوهاى دور و دراز است که انسان را به خود مشغول داشته و از حق بازمى دارد.
کسی از امام صادق علیه السّلام پرسید : آیا این از حکمت خداست که ابلیس را آفرید و بر بندگان خود مسلّط نمود تا ایشان را به خلاف عادت او بخواند، و به معصیت امر کند؟چرا دشمنش را بر بندگان خود مسلّط ساخت و راه اغوایشان را بر او باز نگه داشت؟
فرمود: « این دشمنى که نام بردى نه دشمنىاش زیان رساند و نه دوستىاش فایده بخشد، و دشمنى او از ملک خداوند هیچ نکاهد و دوستىاش در آن نیفزاید، و تنها باید مراقب دشمنى قدرتمند بود که در سود و زیان مؤثّر باشد، اگر به کشورى حمله کند آن را بگیرد و حکومت پادشاهى را نابود نماید. ابلیس جز وسوسه و خواندن به بیراه هیچ سلطهاى بر فرزندان آدم ندارد.»[۱۰]
نکته قابل توجه این است که تعبیراتی مانند سول، املی، زین، یوحون، یعدهم و یمنی و از این قبیل، همه در وضعیتی معنا می دهند که قبل از تسویل و املا و تزیین و ایحاء، در وجود آدمی زمینه ای جهت میل به عصیان و گناه وجود داشته باشد، در غیر این صورت تزیین و تسویل شیطان کاملا بی معنا و در نتیجه بی اثر خواهد بود. این بستر درونی همان نفس اماره است که با شیطان تفاوت دارد. کار شیطان این است که این زمینه درونی را با تسویل و تزیین سرعت می دهد. این «زمینه نفسانی»، همان چیزی است که از نگاه رهبر عرفان حلقه مخفی مانده است. وی این زمینه و بستر درونی انسان را انکار نموده و به همین جهت، تمامی گرایش های منفی وجود انسان را شیطان می نامد و آن را جزئی جداناشدنی از وجود انسان معرفی می کند.
[۱] . کتاب انسان و معرفت ص ۳۴
[۲] . انسان ومعرفت، ص ۲۱۸
[۳] . کتاب انسان و معرفت ص ۲۱۹
[۴] . ر.ک مجموعه آثار استاد مطهری ج ۶ ص ۲۳۴
[۵] . سوره اعراف ،آیه ۲۷
[۶] . انعام /۴۳
[۷] . انعام.۱۲۱
[۸] . محمد ۲۸
[۹] . نساء ۱۲۰
[۱۰] . احتجاج- ترجمه جعفرى ج۲ /۲۰۳